• 1404 چهارشنبه 24 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3376 -
  • 1394 دوشنبه 4 آبان

حاشيه‌ها گاه بر اصل غلبه مي‌كنند

كل‌كل جوان‌ها؛ ميانداري پيرها

 

طبل بزرگ را با كمك چرخي كه زير آن تعبيه شده از چادر تكيه بيرون مي‌آورد و آماده مي‌شود براي حركت دسته عزاداري، بقيه گروه هم با ابزاري كه در دست‌شان است از چادر بيرون مي‌آيند و تمرين شر‌وع مي‌شود، اعضاي گروه بايد با هم هماهنگ باشند. علي مسوول هماهنگ كردن اعضاي گروه است. نكاتي را براي بهتر اجرا شدن كار به اعضا مي‌گويد.

حسين كه يك دمام از گردنش آويزان كرده با حوصله به سوالات‌مان پاسخ مي‌دهد، در مورد كل‌كل جوانان هيات‌ها مي‌گويد: «شايد كل‌كل كلمه جالبي نباشه، نمي‌دونم چه اسمي ميشه روي اين كار گذاشت. اما به هر حال بچه‌هاي هياتي روي هياتشون تعصب دارن، دوست دارن بهترين عزاداري محل مال هيات اونها باشه و تمام تلاششون رو مي‌كنن.» پارچه را دور دستش مي‌بندد و دستش را روي پوست دمام مي‌كشد و مي‌گويد: «شايد اين كل‌كل كه شما مي‌گي، همون ميل به بهتر بودن باشه.» احسان كه تا به حال كناري ايستاده تا اين جمله حسين را مي‌شنود، وارد بحث مي‌شود و مي‌گويد: «نه حسين منم فكر مي‌كنم همون كل‌كل درست‌تره، مگه يادت نيست پارسال تو هيات دور ميدون چه بلوايي شد، فقط براي اينكه مداحشون رفته بود يه هيات ديگه بخونه.» احسان يك چفيه مشكي روي شانه‌اش انداخته و مي‌گويد 26 ساله است، دستش را روي شانه حسين مي‌گذارد و مي‌گويد: «در كنار اين همه عشقي كه همه‌مون ازش خبر داريم، يك‌سري آفت هم هست بالاخره، يكيش همين كل‌كل‌ها و دعواهاي توي هيات‌هاست، اگه بخوام نمونه براتون بيارم كلي مورد تو ذهنمه، من تو همين هيات قد كشيدم، چندين ساله كه داريم مي‌آيم اينجا، تازه هيات ما سرگير داره، بزرگ‌تر داره، اجازه نمي‌دن اين دعواها اينجا راه بيفته، اما گاهي سر اينكه يه طبل بزرگ‌تر بياد تو هيات دعواست. واقعيت‌ها رو بايد گفت، تعارف كه نداريم. همين بنري كه ما زديم جلوي هيات من خودم باهاش مخالف بودم، اما بچه‌ها گفتن هيات فلان محل بنر فلان سايزي زده ما مگه چي كم از اونا داريم؟» احسان سرش را مي‌چرخاند و انگار خودش هم از مرور اين اتفاقات و حرف‌ها حال خوشي ندارد، عذرخواهي مي‌كند و مي‌رود. گروه نوازنده هيات هم حالا ديگر با سروصداي زياد تقريبا هماهنگ شده‌اند و آماده‌اند تا راهي شوند. صف عزاداران كه شكل مي‌گيرد، شاهين كه يك سنج طلايي بزرگ در دست دارد، جلو مي‌آيد و مي‌گويد: «شما كه داريد در مورد كل‌كل مي‌نويسيد، درباره همين طول و عرض صف عزاداران هم بنويسيد، كلي كل‌كل هست براي اين كوتاه و بلند شدن صف.»

عرفان خلال سيب‌زميني را روي ظرف پر از قيمه مي‌ريزد و ظرف را به دست پسر كناري‌اش مي‌دهد، حرف كل‌كل كه مي‌شود چند دقيقه‌اي سكوت مي‌كند، مي‌گويد: «كل كل تو هيات؟ فكر نمي‌كنم باشه، من كه نديدم.» مردي كه در حال ريختن خورشت روي برنج‌هاي ظرف يك بار مصرف است، مي‌گويد: «تو كل‌كل نديدي تو هيات؟ همين كاري كه امسال كرديد اسمش كل‌كل بود ديگه.» عرفان بدون اينكه چيزي بگويد سرش را پايين مي‌اندازد و به ريختن خلال سيب‌زميني روي ظرف غذا ادامه مي‌دهد و بعد مي‌گويد: «خب كل‌كل نباشه كه هيچ كس و هيچ جا پيشرفت نميكنه، اين چيزي كه آقا ابراهيم ميگه منظورش اينه كه ما امسال چند تا تيغه به علامت هياتمون اضافه كرديم، خيلي از بزرگ‌ترا موافق نبودن مي‌گفتن لزومي نداره، اما خب جوونا مي‌طلبن اين چيزا رو، نميشه كه، حالا من نميخوام همه چي رو باز كنم اينجا.» عرفان كه كمي عصبي است از روي چهارپايه‌اي كه رويش نشسته است بلند مي‌شود و مي‌رود، از كنارمان كه رد مي‌شود مي‌گويد: «اسم اين كار كل‌كل نيست، ما كل‌‌كل تو هيات نداريم، تو هيچ هياتي كل‌كل نيست، همه ميان براي عزاداري نه كل‌كل» و آقا ابراهيم همين كه ملاقه قيمه را روي برنج خالي مي‌كند مي‌گويد: «اينا بهش ميگن پيشرفت و توسعه هيات، اما كاري كه مي‌كنن همون كل‌كله ولي كل‌كل خوب.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون