درباره آنتوان چخوف كه ميراث ادبيات جهان است
پزشك داستان نويس
اسدالله امرايي
آنتوان چخوف نويسنده بزرگي است كه هر چند در زمره نويسندگان روس قرار ميگيرد اما امروز جزو ميراث ادبيات جهان است. بسياري از نويسندگان جهان او را استاد خود ميدانند. شايد نزديكترينشان ريموند كارور باشد. استاد بيبديلي كه گفته است، اگر تفنگي در داستان ميآيد حتما بايد در جايي از داستان شليك كند. درسال ۱۸۶۰ در جنوب روسيه، شمال قفقاز، در ساحل درياي آزوف به دنيا آمد. پدرش مغازه خواربار فروشي داشت. پدر چخوف شيفته موسيقي بود و همين شيفتگي او را از دادوستد بازداشت و به ورشكستگي كشاند. نخستين نمايشنامه خود را به نام بيپدري منتشر كرد كه توسط برادرانش در مسكو به صحنه رفت. چخوف در نيمه سال ۱۸۸۰ تحصيلات دانشگاهي خود را در رشته پزشكي در دانشگاه مسكو آغاز كرد. از او نقل است كه با دو زن زندگي ميكنم، زن قانوني اولم علم پزشكي است و آن يكي داستاننويسي. از هر كدام خسته ميشوم سراغ ديگري ميروم. چخوف بيش از 700 داستان كوتاه نوشته است. در داستانهاي او معمولا رويدادها از خلال وجدان يكي از آدمهاي داستان، كه كمابيش با زندگي خانوادگي معمول بيگانه است، تعريف ميشود. چخوف با خودداري از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نيز در داستاننويسي تغيير داد. بوقلمون صفت، بانو با سگ ملوس، نشان شيروخورشيد، دايي وانيا، سه خواهر و باغ آلبالو از نمايشهاي مشهور اوست. چخوف در ايران بسيار محبوب بود. از مترجماني كه آثار او را ترجمه كردهاند ميتوان به كاظم انصاري، بزرگ علوي، محمدعلي جمالزاده، نجف دريابندري، صادق هدايت، سيمين دانشور، كريم كشاورز، عبدالحسين نوشين، هوشنگ پيرنظر، داريوش مودبيان، رضا آذرخشي، هوشنگ رادپور، احمد گلشيري، احمد شاملو، ايرج كابلي، سروژ استپانيان و ناهيد كاشيچي، آبتين گلكار، حسن اكبريان طبري، حميدرضا آتشبرآب و بابك شهاب، رضا آذرخشي و هوشنگ رادپور اشاره كرد. «در يكي از شهرهاي آن سوي كوهساران اورال شايع شد كه مردي از متشخصان ايران بهنام راحت قلم چند روز پيش وارد آن شهر شده و در مهمانسراي «ژاپون» اقامت گزيده است. اين شايعه در مردم عادي و عامي هيچ اثري نكرد: خوب، ايرانيآمده، آماده باشد! فقط استپان ايوانويچ كوتسين رييس بلديه كه از ورود آن مرد مشرقي بهوسيله منشي اداره اطلاع يافت در انديشه فرو رفت... » بعضي از داستانهاي چخوف توسط چند مترجم به فارسي برگردانده شده است. از جمله «بانو با سگ ملوس» كه زندهيادان عبدالحسين نوشين، سروژ استپانيان، سيمين دانشور و احمد گلشيري ترجمه كردهاند «ميگفتند در خيابان ساحلي شهر چهره تازهاي ديده شده است -خانمي با يك سگ كوچولو- ديمتري دميتريچ گورف نيز كه از دو هفته پيش به يالتا آمده و تا آن روز به محيط آنجا عادت كرده بود، حالا ديگر مانند بقيه اهالي شهر، به چهرههاي تازه علاقه نشان ميداد. همينطور كه در آلاچيق باغ ورن نشسته بود زن جوان موبوري را ديد كه قد متوسطي داشت و كلاه بره بر سر نهاده بود و طول خيابان ساحلي را قدمزنان ميپيمود؛ سگ سفيد كوچولويي هم از پي زن ميدويد.» بسياري از آثار چخوف توسط مترجمان مختلف از ۱۳۱۰ تاكنون بهصورت تكداستان در مجلات و نشريات و جنگها يا مجموعهداستانها و بهصورت كتابهاي مستقل منتشر شده است. برخي آثار مستقيما از زبان روسي به فارسي ترجمه شده و برخي از زبان دوم. عمدتا انگليسي و فرانسه. چخوف در سال ۱۹۰۴ بر اثر بيماري سل در آلمان درگذشت و در مسكو دفن شد.