بزنگاه
اين مرگ چيست كه حضورش آدم را به مرور زندگياش وا ميدارد، انگار زندگي در پيش چشمهايش رژه ميرود و آدم از خودش ميپرسد: من در اين زندگي چه كردهام؟ نميپرسد چه خواهم كرد؟ چرا كه نميداند كي نوبت او ميرسد؟
از رمان ساربان سرگردان، نوشته سيمين دانشور
فلاشبك
استاد: روشني زياد هم چيز جالبي نيست، آدم همهچيزو ميبينه و همه اونو ميبينن. توي تاريكي آدم ميتونه خيال كنه چيزي، جايي، كسي منتظرشه.
شبهاي روشن