شد غلامي كه آب جو آرد
عبدالجبار كاكايي
يكي از موارد محل نزاع در مباحث ادبي مربوط به حوزه شعر قالبهاي ادبي است، به ويژه غزل كه اين روزها با موج جديدي از زبانآوري و عامهپسند كردن مفاهيم مواجه است. به نظر ميرسد كه قالب در يك فرآورده ادبي چيزي نيست كه به راحتي استفاده كنيم و به همان راحتي كنار بگذاريم. قالب مبتني بر اقتضائاتي است كه از حوصله تصميم فردي يا گروهي خارج است اينكه از گذشته احساسات عاشقانه و عواطف فردي حتي در دستگاه فكري معنوي و عرفاني به صورت قالب غزل بروز ميكرده و در ابيات محدود با رعايت قافيه كناري بيان ميشده و رفته رفته تبديل به يك سنت ادبي شده، چيزي نيست كه با يك مانيفيست ساده يا حركت گروهي كنار گذاشته شود. يكي ديگر از اين قالبها قالب تصنيف است. تا زماني كه در دستگاههاي موسيقي ايراني ساز و آواز با هم مولد اثر هنري هستند قالب تصنيف با مختصر تفاوتي در رعايت بند و ترجيع حيات ادبي دارد مگر اينكه اقتضائات روحي و رواني نسل عوض شود و عامه مردم تصميم بگيرند به دريافت لذت موسيقي از زاويه ديگر برسند. غزل ممكن است حوصله عدهاي را سر ببرد اما نميتوان به همين اعتبار حكم به تعطيلي آن داد، با اين حساب آنچه در روزگار ما با عنوان غزل عرضه ميشود نوعي زبانبازي و اشتغال به لفظ است زيرا ساده كردن و همه فهم كردن شعر يك فايده دارد و هزار آسيب كه فايدهاش گسترده كردن حوزه مخاطبان به اقشار باري به هرجهت شعر است يعني توسعه دادن مخاطبان به كساني كه از فهم عميق و جدي ادبيات عاجزند اما كثرت جمعيتشان ممكن است رفتهرفته شاعر را به مسير ديگر هدايت كند به قول سعدي در گلستان: «شد غلامي كه آب جو آرد/ آب جو آمد و غلام ببرد.»