سربهسر تاريخ؛ اگر ميشد يا نميشد، چه ميشد؟!
استفاده از پيشفرضها و تخيل در مشاهده، همچنين ساختار پرسشگري در برابر معاني رايج در تاريخ، موجب بازتوليد معناي جديدي ميشود كه به زعم ويتگنشتاين؛ «بازي زبان» است و به عنوان يك واقعيت خودش را در مناسبات زيست انساني، تحميل ميكند و به آن تداوم ميبخشد. گرچه وقايع تاريخي و عيني، بدليل تقسيم زمان به قبل و بعد از واقعه، نقش برجستهاي دارد، اما فراتر از رخدادها و تاثير تاريخي آن، اين بازي زبان است كه به عنوان يك واقعيت عيني، در زمان واقعه و پس از آن، به شكل متفاوتي شكل ميگيرد و تغيير ميكند. ز) بر پايه توضيحات ياد شده و با اين فرض كه واقعه تاريخي به اعتبار تحقق در زمان و مكان، امر گذشته است كه همچنان ادامه دارد، اين پرسش به وجود خواهد آمد كه؛ طرح پرسش با «اگر» درباره آنچه در گذشته واقع شده، چه نتيجهاي دارد؟ بنظر ميرسد بخشي از تداوم تاريخ و مناقشات تاريخي بر پايه «اگرها» بنا شده است. بنابراين بازي با تاريخ، بخشي از تاريخ و يكي از مهمترين عوامل تداوم تاريخ است. علاوه بر اين، تاريخ براي ما از درسها سخن نميگويد، بلكه آدمي با رجوع به تاريخ و با نظر به آينده، تاريخ گذشته را بازبيني و شالودههاي تاريخ آينده را بنا، و نقل از تاريخ، از درسهاي آن سخن ميگويد. در واقع مورخ به نمايندگي از مفهومي بنام تاريخ سخن ميگويد!
نتيجهگيري:
توضيح درباره صورت مساله نگرش به تاريخ و چند و چون درباره آن، ناظر بر اين معناست كه؛ همواره تاريخ، تاريخ معاصر است. بهمين دليل تداوم تاريخ را بايد در رفت و برگشتهاي ميان حال با گذشته، با نظر به آينده، جستوجو و درباره سازوكار و نتايج آن تامل كرد. به نظر ميرسد كه بدون خانه تكاني و نقل مكان از فهم موجود از تاريخ و روشهاي موجود تاريخ نگاري، افقهاي جديد از تاريخ در برابر ما گشوده نخواهد شد.