• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3427 -
  • ۱۳۹۴ چهارشنبه ۹ دي

در حال و هواي سالگرد فروغ فرخزاد

درك زنده بودن با نگاهي به مرگ

محمد‌رضا اصلاني ٭

اگزيستانسياليسم، يكي از مهم‌ترين دغدغه‌هايي‌است كه در شعر و مستند فروغ ديده مي‌شود. شايد بتوان فروغ را اگزيستانسياليست‌ترين شاعر معاصر ايران‌ دانست. شاعري كه به مفهوم «مرگ» توجهي خاص دارد، تمركز به اين مفهوم در فهم شعر فروغ اثر دارد. درونمايه شعر فروغ «وجودي» است، او دايما در حال كشف وجود در عناصر مختلف است، از اشيا گرفته تا طبيعت. اينجاست كه به كشف خود مي‌رسد و دست بر قضا چون زن است اشعارش در قسمت‌هايي به كشف وجودي زن نزديك‌تر مي‌شود. اما در قسمت‌هايي اشعاري را از فروغ مي‌خوانيم كه اگر ندانيم شاعر او يك زن است گمان مي‌بريم آنها را مردي سروده است؛ نوعي نگاه تماميت‌خواهي از جهان در آنها ديده مي‌شود، تماميت‌خواهي نه به معناي توتاليته كه به معناي مرگ‌انديشي. وجودي بودن شعر فروغ تاجايي‌است كه گاهي مي‌گويد بدن ما هم بخشي از تفكر ما است و ما با بدنمان فكر مي‌كنيم و با اين نوع فكر كردن بدن را به هستي پرتاب مي‌كنيم. شعر فروغ بسيار مدرن است، مستند «اين خانه ‌سياه است» او هم همين فرم را دارد. چهره‌هايي كه در اين فيلم مي‌بينيم چهره‌هاي وجود يابنده‌اي هستند، با همه زخم‌ها و پستي‌ بلندي‌ها‌ي‌شان وجود خود را به تصوير مي‌كشند. فروغ چه در مستند، چه در شعرهايش اين‌كار را مي‌كند و دنبال اثبات وجود است. درك زنده ‌بودن، درك وجود و نه حتي لذت وجود. اين مساله مهمي‌است كه دربررسي نگاه فروغ كمتر به آن پرداخته شده است. فروغ مي‌گويد: «آيا كسي كه مهرباني يك جسم زنده را به تو مي‌بخشد
جز درك حس زنده بودن از تو چه مي‌خواهد؟» به تعبيري مي‌توان مفهوم تراژدي وجود پرتاب نشده، وجودي كه پرتاب نمي‌شود را براي اين شعر او در نظر گرفت. تعبيري كه در« اين خانه سياه است» هم ديده مي‌شود. تصوير تراژيك از چهره‌هايي كه ديده نمي‌شوند اما وجود دارند. در قسمتي از فيلم ما تصوير سايه مردي را روي ديوار مي‌بينيم كه روزهاي هفته را مي‌شمرد و با صداي بلند مي‌خواند. اينجا هم فروغ به امر وجودي پرداخته است. امر وجود، منفرد، شخصي، فردي و يكه است. اين يكه بودن را مي‌توان شكنجه اصلي فروغ به‌ شمار آورد. يكه‌بودني كه فهم شود، دريافت شود همان مفهوم و درونمايه اصلي شعر و مستند فروغ است كه نوعي تراژدي‌است. اين مفهوم در بعضي از شعرهاي او پررنگ‌تر مي‌شود. مثل آنجا كه مي‌گويد: «با بار شادي‌هاي مهجورم، در آب‌هاي سبز تابستان آرام مي‌رانم، تا سرزمين مرگ، تا ساحل غم‌هاي پاييزي». اين نوع مرگ‌انديشي خاص فروغ است كه به متزلزل بودن هستي اشاره مي‌كند و در شعرهايش اين معني دريافت مي‌شود. همانطور كه خواجه عبدالله مي‌گويد «مي‌ترسم از اينكه نه‌ارزم»؛ اين نگراني در شعرهاي فروغ هم ديده مي‌شود. به‌اين نحو مي‌توان گفت فروغ بنيانگذار اين نگاه است.
شاعر در هر دوره‌اي ناگزير است به موضوعاتي بپردازد كه موقعيت يا زمان سر راهش قرار مي‌دهد. مثل موضوعاتي عاشقانه كه در كشاكش زندگي درگير آن مي‌شود، يا موضوعاتي سياسي كه بستر زمان سر راهش قرار مي‌دهد. اينها مسائلي‌است كه مضاميني را در شعر‌ پديد مي‌آورد كه نگاه شاعران را از درون به بيرون هدايت مي‌كند. اما فروغ سعي مي‌كند در شعرهايش از اين مساله بپرهيزد و دايما مثل يك آينه رو در رو خودش را جست‌وجو مي‌كند. اگرچه در قسمت‌هايي او هم درگير اين مسائل مي‌شود اما آنچه در نگاه شاعر خودنمايي مي‌كند پرداختن به وجود خودش است كه در بيشتر جاها مي‌توان آن را احساس كرد.
٭ شاعر و مستند‌ساز

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون