• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3487 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۰ اسفند

درباره كتاب «چند نامه به هنرمندي جوان» نوشته گرگوري آمنف

اگر حرفي داري جايي برايش پيدا كن

  نيما حسندخت/ از مواردي ‌كه هنرمندان جوان دوست دارند بدانند اين است كه چگونه و از چه راه‌هايي هنرمندان نسل پيش توانسته‌اند هنرشان را به جهانيان نشان دهند‌ و به وسيله آن به موقعيت هنري‌اي دست يابند كه تامين‌كننده شرايط بهتري براي حرفه و زندگي‌شان شود. به‌ويژه هنرمندان جواني كه براي بال و پر گشودن در محيطي فراخ‌تر رنجِ مهاجرت به كلانشهر‌ها را با همه موانع و مشكلات به جان مي‌خرند. «چند نامه به هنرمندي جوان» پاسخي است از طرف هنرمندان باتجربه و جاافتاده كه هر يك از ديدگاه خود به هنرمند جوان خيالي در قالب نامه‌اي كه خطاب به آنها نوشته‌اند و ايده اصلي آن الهام‌گرفته از كتاب «چند نامه به شاعري جوان» اثر راينر ‌ماريا‌ ريلكه است. اين نامه‌ها نخست در مجله «آرتان‌پيير» در تابستان 2005 به چاپ رسيد. آنچه در تمامي نامه‌ها كم‌وبيش هويداست تلاش توان‌فرساي هنرمندان نسل قبل براي نشان دادن استعداد پنهان خود است. تلاشي براي كشف خويش و تقلايي مدام براي ماندن در جهان نامكشوف و رازآميز هنر. در نامه‌ها ما با موضوعات متنوعي روبه‌رو مي‌شويم كه شايد بارها در خلوت خود بدان انديشيده‌‌ايم و پاسخ‌هايي نيز به پرسش‌هاي فردي خود داده‌ايم. از اين رو خواندن جواب‌هايي گاه مشابه و گاه بسيار متناقض نسبت به پاسخ‌هاي خودمان جذاب و لذت‌بخش است.
جوزف گريگلي براي هنرمند جوان از توانايي منفي سخن مي‌گويد: 200 سال قبل جان كيتزِ شاعر در حالي كه به خاطر مشكلات مالي از پا درآمده بود و آثاري را مطالعه مي‌كرد كه پيش از او نوشته شده بودند- شكسپير، اسپنسر و ميلتون- در مقابل اين سوال مايوس‌كننده به زانو درآمد كه: «چه كاري براي انجام دادن باقي مانده است؟» او به كارش ادامه داد و زماني معادل دو سه سال چند قصيده نوشت. آن شعرها ادبيات را در مسير جديدي قرار دادند. اما در نشريات درباره آثارش بد نوشته شد. ديد كتاب‌هايش ته انبارها خاك مي‌خورند و درست بعد از رسيدن به 25 سالگي درگذشت. علاوه بر همه اين مشكلات دختري را كه دوست داشت به او پاسخ منفي داد. اما نكته اينجاست كه كيتز راه جديدي پيدا كرد. او نام آن را «توانايي منفي» گذاشت. با همه وجود و از صميم قلب غرق نوشتن بهترين شعرهايي شد كه مي‌توانست بنويسد. كيتز در نامه‌اي به برادرانش «توانايي منفي» را به عنوان راهي براي زندگي كردن شرح مي‌دهد. مسيري كه در آن شخص مي‌تواند در ميان نادانسته‌ها، رازها و شك‌ها زندگي كند و مجبور نباشد با ناراحتي به دنبال حقيقت و دلايل آن بگردد.
عنصر شهرت براي هنرمند جوان از همان روزهاي آغازين مساله‌اي جذاب بوده است و در ميانه كارهايش هميشه گوشه چشمي هم بدان داشته است. توماس نوزكووسكي در نامه‌اش به بيان اين مساله مي‌پردازد: شهرت وقتي به دست مي‌آيد ممكن است هنرمند را دچار سوءتفاهم كند. زندگي واقعي هنرمند تنهايي است. پيش از آنكه نوبت ما به پايان برسد مدت زمان زيادي را در تنهايي سپري خواهيم كرد و تنها به آثاري كه ساخته‌ايم خيره مي‌شويم. اگر كسي بخواهد زندگي هنرمندان را كاملا درك كند بايد اين بخش از زندگي روزمره آنان را در نظر بگيرد. بيشتر كساني كه دست از كار مي‌كشند به دليل اين تنهايي است تا هر دليل ديگري. اگر تنها يك مهارت ضروري براي بقا وجود داشته باشد كه بايد آن را ياد بگيري اين است كه چطور در طول سال‌ها خود و كارت را زنده نگه داري. تنها يك روش براي انجام اين كار وجود دارد و آن هم اين است كه عاشق كاري كه انجام مي‌دهي باشي. از كارت هيجان زده شوي و البته تمام فكر و ذكرت به وجود آوردن آثار هنري باشد. اگر براي پيش بردن كارت نياز به تاييد ديگران داشته باشي دچار دردسر مي‌شوي.
موقعيتي كه هنرمندان معروف به دست آورده‌اند و اكنون به گونه‌اي است كه مي‌توانند از راه هنرشان نان بخورند و دغدغه اقتصادي نداشته باشند. اما هميشه بدين منوال نبوده است و زندگي بيشترشان دچار فراز و نشيب‌هايي از اين دستي كه كاي‌گوكيانك مي‌نويسد بوده است: «كار كردن در رستوران، ظرف شستن، چهره مردم در خيابان را براي پول كشيدن و نمايش دادن كار در گالري‌ها براي فروش چندان اهميت ندارد. اين‌ها تنها راهي براي چرخاندن زندگي هستند. نكته مهم اين است كه هدف داشته باشي و راهي هنرمندانه براي رسيدن به آن پيدا كني و در طول راه اعتقادت به هدف را از دست ندهي و خلاق باقي بماني. با وجود اين خرج زندگي را از راه نقاشي در آوردن احتمالا تو را نزديك‌تر به مواد نقاشي و آرزوهايت نگه مي‌دارد.»
آدرين پايپر در نامه كوتاه و اثرگذارش روي نقطه خوبي دست گذاشته است و آن رابطه ميان جايزه‌ها با صداقت و آزادي انديشه است. او مي‌نويسد: «هر بار كه شركت در عالم هنر و صداقت با يكديگر درگير مي‌شوند و تو شركت در دنياي هنر را انتخاب مي‌كني با اين دليل كه مستحق آن هستي روح خودت را مي‌شكني. بخشي از وجودت را كه دليل موجهي براي اميد و ايمان داشتن و اعتماد به ديگران است. حس خودپسندي درونت را بكش. نابودش كن. باور معصومانه به خوب بودنت را كه اين اعتقاد را در تو مي‌پروراند كه شايستگي امتيازها و جايزه‌ها را داري. همان جايزه‌هايي كه در حسرت به دست آوردن‌شان مي‌سوزي. آن حس و هر چيزي كه ارزش و معنا به شركت به دنياي هنر مي‌دهد بكش و موفقيت‌هاي بي‌شمار و رضايت‌ خاطري كه وعده مي‌دهد نابود كن. تو براي خود جهنمي از بدبيني، ترديد، ريا و تنفر از خود در تمام روابطت بنا مي‌كني. جهنمي كه هيچ مقدار پول، قدرت يا شهرت آن را از بين نمي‌برد. همچنين آگاهي نيمه‌پنهان زهرآگيني به اينكه تو خودت بهتر از آنهايي كه محكوم‌شان مي‌كني نيستي. دوست جوان عزيزم خيلي بعيد است در دنياي حرفه‌اي به دليل رسيدن به مرحله «صداقت و آزادي انديشه» پاداشي دريافت كني. اين كار تو را مشهور هم نمي‌كند.
بر خلاف آن كم‌كم شناخته مي‌شوي به اينكه آدم سرسختي هستي، با كسي همكاري نمي‌كني، انعطاف‌ناپذيري و حتي خودويرانگري. و با تو مطابق اينها رفتار مي‌شود و در فهرست سياه قرار مي‌گيري. اگر اين عكس‌العمل‌ها براي تو مهم است به خاطر داشته باش كه هميشه انتخاب‌هاي ديگري هم هست: صداقت خودت را حفظ كني و امتيازها را بپذيري يا اينكه دست از مقاومت بكشي، وارد جريان شوي و جايزه‌ها را قبول كني.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون