• 1404 دوشنبه 24 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3142 -
  • 1393 سه‌شنبه 9 دي

گفت‌وگو با «اسدالله امرايي» به بهانه چاپ «تعميد تفنگ»

رابطه بدون واسطه با خواننده

 مرضيه طائب/ اسدالله امرايي، مترجم نام‌آشنايي در حوزه ادبيات است. او در اين سال‌ها آنقدر پركار بوده و حضور مستمري هم در نشريات ادبي داشته كه نيازي به معرفي ندارد. «تعميد تفنگ» از تازه‌ترين آثاري است كه امرايي گردآوري و به زبان فارسي ترجمه كرده است؛ مجموعه‌ داستاني متشكل از هشت داستان كوتاه به همراه مصاحبه‌هاي مترجم با نويسندگان آثار كه همگي براي نخستين بار به مخاطب فارسي‌زبان معرفي مي‌شوند. اسدالله امرايي با وجود عدم عضويت ايران در كنوانسيون بِرن براي ترجمه اكثر آثاري كه انتخاب مي‌كند از نويسنده كتاب اجازه مي‌گيرد. او در اين‌ خصوص مي‌گويد: «من مي‌توانم از نويسنده اجازه نگيرم اما وقتي با او مطرح مي‌كنم و به هر دليل اجازه نمي‌دهد،نمي‌توانم به خواسته‌اش بي‌اعتنا باشم و برخلاف ميل صاحب اثر اقدام كنم. مواردي بوده كه مثلا نويسنده مخالفت نكرده اما موافقت هم نكرده. شايد چون از مسائل حقوقي در كشورش مي‌ترسيده. » به بهانه چاپ «تعميد تفنگ» پاي صحبت اسدالله امرايي نشستيم و از هر بابي سخن گفتيم. از گرايش اين سال‌هايش به ترجمه داستان كوتاه گرفته تا علاقه‌اش به ادبيات امريكاي لاتين. برخي نويسندگاني كه داستان آنها در مجموعه «تعميد تفنگ» آمده، عبارتند از: كالم توبين، نويسنده ايرلندي، امي همپل و برد واتسن از امريكا، يوويم آكپان، نويسنده نيجريه‌يي، فدريكو فالكو از آرژانتين و...

  شما در يكي از مصاحبه‌هاي كتاب «تعميد تفنگ» به اين نكته اشاره كرده‌ايد كه تنها ملاك‌تان براي انتخاب يك اثر براي ترجمه خود داستان است. سوالي كه اينجا پيش مي‌آيد اين است كه چه ويژگي‌اي در يك داستان شما را ترغيب به ترجمه آن مي‌كند؟

اساسا من فكر مي‌كنم يكي از ويژگي‌هاي انسان‌ اين است كه وقتي از يك چيز خوب و قابل‌توجه خوشش ‌مي‌آيد شروع مي‌كند به تعريف كردن و نشان دادن آن به ديگران. در مورد نويسنده‌ها و مترجم‌ها هم همين‌طور است. همان‌طور كه گفتم نخستين ملاك براي من اين است كه ببينم داستان چيست، چه مي‌خواهد بگويد و پيامش چيست. اينكه آيا ترجمه اين داستان مي‌تواند شروعي براي ترجمه آثار ديگر آن نويسنده باشد كه خب در بيشتر مواقع اين بررسي جواب داده. من مي‌توانم بگويم كه خيلي از نويسنده‌هايي كه امروز در جامعه ما مطرح شده‌اندرا براي نخستين بار من آثارشان را ترجمه كرده‌ام. مثل كارور، ساندرا سيسنروس و... اين باعث شد خيلي از دوستان ديگر هم به سراغ اين نويسنده‌ها بروند. البته اين نكته قابل ذكر است كه در حيطه ترجمه يك فيلتري وجود دارد و آن مقبوليت اثر در زبان مبدا است. يعني وقتي شما يك اثر تاليفي را مي‌خوانيد برايتان بكر است. اما اثر ترجمه قبلا از اين فيلتر رد شده. چرا كه آنجا يك عده اديتور و ناشر اثر را خوانده‌ و تاييد كرده‌اند. اكثر نويسنده‌هايي هم كه من آثارشان را ترجمه كرده‌ام از قبل مطرح بوده‌اند. مثلا داستان‌هاي‌شان در نيويوركر چاپ شده، ناشر اثرشان پنگوئن بوده، جايزه ادبي برده‌اند و... پس اين يك‌جور پخته‌خوري است براي مخاطب فارسي‌زبان. يك ملاك ديگر براي من نوع نثر نويسنده است. من در ترجمه يك اثر به اين نكته هم توجه مي‌كنم كه مخاطب اثر تنها يك فرد عادي نيست بلكه نويسنده و مترجم‌هاي كشورم هم مخاطب اثر هستند. مثلا من قبلا يك سري داستان ترجمه كرده بودم با عنوانFlash fiction كه آن را «دم داستان» ترجمه كردم. يا يك مجموعه داستاني ترجمه كردم به نام «داستانك‌هايي در فاصله يك پلك به‌هم زدن». اينها هر كدام به نظرم الگويي شدند در ادبيات ما. تا جايي كه الان ما مسابقه داستان‌هاي يك خطي و داستانك برگزار مي‌كنيم. اينجاست كه مترجم مي‌تواند به پيشبرد ادبيات كشورش كمك كند. مانند اتفاقي كه درباره كارور و سبك مينيماليسم در كشور ما افتاد.

  با توجه به مسائلي كه گفتيد معيار شما براي انتخاب و كنار هم قرار دادن اين هشت داستان در يك مجموعه چه بود؟

اين مجموعه تنها هشت داستان نيست، بلكه معرفي هشت نويسنده است. هر هشت نويسنده معرفي شده در اين كتاب براي نخستين بار اثرشان به زبان فارسي برگردانده مي‌شود. من با همه نويسنده‌هاي اين داستان‌ها مصاحبه كردم و سعي كردم سوالات كاربردي از آنها بپرسم. بعضي از سوالات هم در مصاحبه‌ها مشترك است. مثلا درباره سازوكار چاپ كتاب، مميزي قبل و بعد از انتشار اثر، امرار معاش از طريق درآمد داستان‌نويسي و... سوال پرسيدم. سوالاتي كه در دل آن به مخاطب نشان بدهم همه جاي دنيا يك سري مسائل مشترك وجود دارد. مثلا اينكه اگر در آنجا سانسوري وجود داشته باشد، سانسور خوانندگان است كه كتاب بد را نمي‌خوانند. يا همين ذهنيت ما كه فكر مي‌كنيم آنجا تيراژ كتاب ميليوني است و همه در حال كتاب خواندن هستند. من اخيرا يك مصاحبه‌يي با يك نويسنده انجام دادم كه مي‌گفت اين‌طور نيست كه همه از راه نوشتن كتاب امرارمعاش كنند. تنها عده محدودي نويسنده مطرح هستند كه از طريق نوشتن زندگي‌شان مي‌گذرد. نكته ديگري در خلال اين مصاحبه‌ها متوجه شدم اين است كه نويسندگان معمولا مسائل صنفي خود را رعايت مي‌كنند. جايي نديدم نويسنده‌يي براي آنكه كار خود را پيش ببرد يا خودش را بالا بكشد به ديگران بد بگويد.

 اتفاقا يكي از نكاتي كه در اين مصاحبه‌ها توجه مخاطب را به خود جلب مي‌كند همين شباهت‌ها و تمايزات بين نويسنده‌هاي كشور ما با نويسنده‌هاي ملل ديگر است.

بله بخش مصاحبه كتاب اين تمايزات و شباهت‌ها را برجسته مي‌كند. نشان مي‌دهد كه فعل نوشتن و داستان‌نويسي سير خاص خودش را دارد و هركس از جايش بلند شد نمي‌تواندداستان‌نويس شود و هركس داستان‌نويس شد هم نمي‌تواند ادعاي تدريس آن را بكند. من در همين مصاحبه‌ها هم اشاره كرده‌ام كه زماني ما استادان داستان‌نويسي بزرگي داشتيم كه نه كلاس رفته بودند نه آموزش ديده بودند. مثل همينگوي و فاكنر. اينها بالذات نويسنده‌اند. يعني اول نوشته، نوشته مي‌شود و بعد تئوري آن مي‌آيد. فاكنر اول، داستان را مي‌نويسد بعد مي‌گويد اين عرق‌ريزان روح است. اما امروزه داستان‌نويسي به اين شكل وجود ندارد و اينها خرد شده‌اند در داستان‌نويس‌هاي ديگر.

 دليل خاصي داشته كه در اين كتاب يا اصلا به‌طور كلي سراغ داستان كوتاه رفته‌ايد؟

علت اينكه در اين سال‌ها خيلي سراغ داستان كوتاه رفتم يك بخشش اين بود كه مي‌ديدم مثلا در يك رمان مي‌گويند چند صفحه‌اش را حذف كن و اين به نظر من كاملا به اثر لطمه مي‌زد چرا كه نويسنده واقعا روي تك تك اين كلمات فكر كرده و وقت گذاشته. در هيچ جاي دنيا نمي‌توانيدنويسنده‌يي پيدا كنيد كه قصدش گسترش فساد باشد. به همين دليل سراغ داستان كوتاه آمدم. چون داستان كوتاه را اگر اجازه چاپ ندهند در نهايت حذفش مي‌كنم و داستان ديگري جايگزين آن مي‌كنم. اين حداقل باعث مي‌شود مطمئن باشم كه كار سالمي دست مخاطب داده‌ام.

 شما از بيشتر داستان‌نويسان مطرح امريكاي لاتين اثري به فارسي برگردانده‌ايد (ماريو بارگاس‌يوسا، گابريل گارسيا ماركز، كارلوس فوئنتس و...) يكي از داستان‌هاي اين كتاب هم از فدريكوفالكو، نويسنده آرژانتيني است. دليل علاقه خاص شما به ادبيات امريكاي لاتين چيست؟

يك بخش از علاقه من برمي‌گردد به تشابهات فرهنگي. لاتين‌تبارها به‌طور كلي- مثلا پرتغالي‌ها، آرژانتيني‌ها و اسپانيايي‌زبان‌ها - فرهنگ و باورهاي‌شان يك نزديكي با ما دارد كه بخشي از آن به ريشه‌هاي مشترك مان برمي‌گردد. نوع برخوردهاي‌شان در ديكتاتوري نظامي‌، استعمارزدگي و باورهاي مشابهي كه در فرهنگ‌هاي نزديك‌تر به ما مثل خاوردور و هند وجود ندارد. باورها و آيين‌ها خيلي به فهم آن ادبيات كمك مي‌كند. به اضافه اينكه ادبيات اسپانيايي‌زبان پس از سال‌هاي 1968 خيلي گسترش يافت و تاثير زيادي بر ادبيات جهان گذاشت. من خودم دوست داشتم خيلي از آثار آنها را به فارسي برگردانم كه متاسفانه امكانش وجود ندارد.

 اتفاقا اين نكته‌يي بود كه توجه من را هم جلب كرد. اما انگار تفاوت مهم ما با آنها اين است كه اصولا انتظار آنها از كيفيت يك اثر چه در عرصه هنر و چه در عرصه ادبيات با ما متفاوت است. با وجود آنكه آنها هم محدوديت‌هاي ما را دارند و خيلي دست‌شان باز نيست.

بله اما نويسنده آرژانتيني وقتي كتابش را در آرژانتين نتواند چاپ كند در كلمبيا چاپ مي‌كند. آنجا نتواند، در مكزيك چاپ مي‌كند. در مكزيك نتواند در كوبا چاپ مي‌كند. يعني بدون واسطه با مخاطب ارتباط برقرار مي‌كند چرا كه زبان آنها مشترك است. اما نويسنده ما نمي‌تواند اين كار را بكند. اگر هم بخواهد در يكي از كشورهاي ديگر منتشر كند باز هم مجبور است در ايران اثرش را بفروشد. مثلا چند وقت پيش يكي از انتشارات‌ها اثري از ناباكوف را در افغانستان به زبان فارسي منتشر كرد و اين كتاب در ايران توزيع شد. مشكل اين روش اين است كه هيچ كنترلي روي تيراژ و فروش اثر نيست. يعني حتي يك فرد مي‌تواند به راحتي اُفست كتاب را چاپ كند بدون اينكه هيچ نظارتي روي آن باشد. اينجاست كه حق نويسنده و مترجم ضايع مي‌شود.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون