ضرورت بازخواني عصر تجدد
عبدالجبار كاكايي
در حال حاضر دو، سه كتاب را با هم در دست خواندن دارم. يكي كتاب مجموعه مقالات عباس ميلاني با نام «مقابله با تجدد» است چون خواندن اين كتاب نيازي به كتابهاي حاشيهيي داشت، يك دور ديگر كتاب «مشروطه ايراني» آقاي ماشاءالله آجوداني را ميخوانم و هر دوي اينها باعث شد سراغ «در خدمت و خيانت روشنفكران» جلال آل احمد هم بروم. مجموعه ميلاني بسيار مستند و مفيد است، چند مقاله خواندني دارد. كتاب آقاي آجوداني هم درباره متجددان پس از مشروطه بي طرفانه نوشته شده است. اما كتاب جلال. من كتابهاي جلال را خواندهام، ولي در خدمت و خيانت روشنفكران را براي اولين بار بود كه ميخواندم، پيشتر صرفا اين طرف و آن طرف مقالات ديگران را دربارهاش خوانده بودم، حقيقتش از نگاه شتابزده و عجول جلال در اين كتاب خسته ميشدم. من بيشتر نگاه علمي و مستند را ميپسندم، معمولا مقالاتي را ميخوانم كه وقتي به حواشي مقالات مراجعه ميكنيد، نويسنده از خودش چيزي نميگويد و ارجاع ميدهد به سخنان اهل فن و در نهايت با استدلال نتيجهگيري ميكند. از مقالاتي كه بيشتر جنبه انشانگاري دارند، خوشم نميآيد. اما وقتي اين كتاب جلال را خواندم، ديدم واقعا دربارهاش مبالغه ميكنند، انصافا خيلي از زواياي تاريك دوران تجدد را در اين كتاب روشن كرده، به ويژه تقسيمبندي طبقات مختلف روشنفكري و خاستگاهشان در ايران را. تعدادي از روشنفكران از خانوادههاي اشرافند، تعدادي از خانوادههاي روحانيون، تعدادي از خانوادههاي زعماي روستايي تبار و خاستگاه بخش آخر هم شهرهاي روبه گسترش و توسعه است، اقشار متوسطي كه جزو هيچ كدام از سه دسته پيشين نيستند، يا پيشهگرند يا كارمند. آلاحمد تحليل رفتاري دقيقي از اين طبقات روشنفكري به دست داده و بسيار خوب و عالمانه به مساله نگاه كرده است. مسالهيي كه حتي امروز و در روزگار ما شواهدش را بسيار ميبينيم. نكته جالب كتاب درباره محمد مسعود و ميرزاده عشقي بود كه جلال معتقد بود كه اين دو به آنارشيسم رسيدند، علتش هم اين بود كه نه حوزههاي ادبي به آنها توجه كرد و نه نظامهاي سياسي. اين آدمها در دوره ما بسيار ديده ميشوند، جواناني كه شعر سياسي ميگويند، اما نه حوزههاي ادبي تحويل شان ميگيرند و نه اهل سياست وقعي مينهند، بنابراين شروع ميكنند به هتاكي و فحاشي. چنين ارزيابيهايي در جامعه لازم است، بازخواني عصر تجدد براي همه ما ضرورت دارد. روشنفكران ديني و لاييك امروز بايد از بازخواني گذشته و به ويژه دوران تجدد به راهكارهايي براي حل مشكلات امروز برسند. بايد تلاش كنيم وفاق را گسترش بدهيم، اقشار مختلف را به هم نزديك كنيم، در اين كشور كسي دوست ندارد مجتهدي بالايدار برود و روشنفكري تكفير شود. براي اينكه چنين اتفاقاتي نيفتد، كينهتوزيها نبايد تداوم پيدا كند، برقراري ديالوگ بين خاستگاههاي متفاوت بايد صورت بگيرد، به ويژه من اميدوارم اين اتفاق در حوزه شعر و ادبيات به وقوع بپيوندد. چون ادبيات و شعر به نوعي پيشگوي جامعه هستند و امكان وفاق در جامعه ادبي بيشتر از جامعه سياسي است. اين روزها، من اين كتابها را ميخوانم و يادداشت برميدارم، شايد بر اساسشان يك سري مقالات نوشتم.
از كارهاي در دست انتشار، يك مجموعه شعر آماده كردهام كه هنوز اسم ندارد و در حال ويرايش و عنوان بندياش هستم، اين مجموعه را انتشارات نيستان منتشر خواهد كرد. از سوي ديگر، گزيدهيي از مثنوي مولانا را انتخاب كردهام، صحبتي شده كه اگر امكانش فراهم شود، اين گزيده را به شكل كتاب صوتي در آينده منتشر ميكنم. دو كتاب هم در حوزه كودك و نوجوان دارم، درباره اعياد و سنتهاي ايراني است كه اينها را به شكل زبان شعري محاوره در آوردهام.
حوزه مميزي كتاب را متاسفانه چندان رصد نكردهام، زيرا عناوين زيادي از كتابهاي دورههاي جديد نخواندهام، تمركز روي كتابهاي دورههاي قبل است. اما ظاهرا بايد وضعيت خوب باشد چون كمتر اعتراض ميشود. البته اوضاع مميزي در ايران هيچوقت ايدهآل نميشود، اما عجالتا دوران خوبي را سپري ميكنيم.