• 1404 دوشنبه 24 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3142 -
  • 1393 سه‌شنبه 9 دي

تحشيه‌يي بر رمان «فريدون پسر فرانك» نوشته «عليرضا محمودي ايرانمهر»

آواي يك ميراث كهن

روح‌الله كاملي

«ملتي كه تاريخش را فراموش كند، وادار به باززيستن آن خواهد بود»

طنين آواهاي 30 شخصيت متفاوت كه در كنار هم ما را به اسطوره‌يي در شاهنامه رهنمون مي‌كنند، روايت سه برهه از تاريخ اسطوره‌يي ما. ضحاك، فريدون و منوچهر. نگاه به رمان «فريدون پسر فرانك» نگاهي اسطوره‌يي مي‌طلبد، خوانشي اسطوره‌يي. تاويل و رمزگشايي از متوني كه بازروايي اسطوره‌هاست نمي‌تواند راهگشا باشد. چون معنا، شخصيت و حتي رمزگان‌ها از متني كهن و استوار به متنِ تازه تزريق و تحميل مي‌شوند؛ خصوصيات بينا متني، ارجاع به متن باستاني. نوعي بازنگري و بازسازي و تفسير.
بررسي دليل وجودي شخصيت‌هاي اسطوره‌يي و كاركردهاي آن كاري پرخطر و گاه بيهوده است. چرا اين شخصيت با اين نام و چرا ديگري نه. اسطوره‌ها در بند اثبات خويش نيستند، آنها صرفا وجود دارند و نقش ويژه‌هايشان هم صرفا انتقال تجربه و معنا از نسلي تاريخي به نسل نو هستند. گوستاو يونگ اسطوره را همراه دايمي و پابرجاي زندگي ما مي‌دانست. يونگ در صور مثالي و روياها، به لزوم بازآفريني و تمركز بر اسطوره‌ها براي بهره‌گيري از كهن الگوي جمعي مي‌پردازد.
«... جواني بيامد گشاده زبان/ سخن گفتن خوب و طبع روان/ بشعر آرم اين نامه را گفت من/ ازو شادمان شد دل انجمن» (شاهنامه، بخش 140) .
در بررسي بازسازي اسطوره‌ها، آنچه پرسيده مي‌شود لزوم بازآفريني است؟ چرا هري پاتر، پس از سال‌ها كه از آفرينش ارباب حلقه‌هاي تالكين گذشته دوباره نبرد خير و شر را در قالبي فانتزي بازنمايي مي‌كند، چرا بتمن يا شواليه تاريكي دوباره بر مي‌خيزد؟ از آن سو، اسطوره‌هايي هستند كه در پيله فرو مي‌روند و براي مدتي خاموش مي‌شوند، فردين واره‌ها، يا دكتر جكيل و مسترهايد. دليل ترجمان اسطوره فريدون به زبان امروزي در قالب رمان چيست؟
شاهنامه، همان روايت نيكي و شر است، ستون‌هاي حماسي شاهنامه بر نبرد پهلوانان در پهنه هستي با دشمنان است. نبرد ضحاك و فريدون، منوچهر و سلم و تور، رستم و اسفنديار و... با دليل حركت بينامتني از قالب شعر به قالب رمان؟
زمان فردوسي زمانه شعر بوده، زمانه تجلي حماسه و شور در قالب شعر. قرن فردوسي قرن شاعران ديگري چون رودكي، منوچهري دامغاني، دقيقي و بلخي نيز بوده. امروزه رمان و داستان جايگاه مسلط را دارد و شعر كلاسيك، در قالب شعر نو، شعر سپيد و... ديگر محمل انديشه‌هاي گونه گون و پر تقصيل نيست. شعر نو داستان‌واره است و شعر كلاسيك رمان‌واره.
ترجمان اسطوره به زباني امروزين و در قالبي تازه، پهنه پر خطري است، شخصيت‌ها مشخص و كارويژه‌هايشان معلوم. تخيل توان جولان ندارد و نويسنده در حصاري تقريبا بي‌منفذ بازي‌اش را بايد پيش ببرد. اين در ساختار (ابژه، عينيت) است و در معنا (سوژه) نيز حصار پابرجاست. متون مدرن و پسامدرن آواي تنهايي و روان پريشي است يا گاه اتوپياي شخصي با محوريت روان و ناخودآگاه؛ كافكاست، جويس، داستايوسكي يا چخوف. اما متون كهن و اسطوره‌يي آواي تيپ‌ها و مردمي است در چرخه سرنوشت وتقدير با محوريت كنش و چكاچك شمشيرها. رمان و شعر سنتي ابژه محور و رمان و شعر مدرن سوژه محور. ايرانمهر براي گريز از اين حصار و نوشتن از روان و ذهنيت شخصيت‌ها، ساختار هوشمندانه چند صدايي (پلي فونيك) را برگزيده. اينچنين هر شخصيت بخشي از قصه اصلي را روايت مي‌كند و همزمان بخشي از ذهنيت و روانش را. مدرنيت متن در كشف ذهنيت و روان است، در كشف انگيزه‌هاي فردي برخلاف رمانس قرن 18 يا حكايت‌هاي باستاني و اسطوره‌ها، اينچنين است كه اسطوره فريدون و سه فرزندش در بازخواني مدرن چنين ساختاري مي‌يابد، ساختاري بنا شده بر ويژگي‌هاي فردي و اذهان فردي: «... گويي ماري درون سينه‌ام خانه كرده و هر دم مرا نيش مي‌زند. من درد مي‌كشم! من فريب خورده‌ام... » (فريدون پسر فرانك، ص 103)
فريدون پسر فرانك، با آن ساختار بند بند و داستانك‌واره، سه برهه از تاريخ شاهنامه را باز گفته و حدود 30 شخصيت را به جولان واداشته. شخصيت‌ها در صحنه كتاب بالا مي‌آيند، هر كدام مانند صحنه تئاتر روايت خاص خود را بازگو مي‌كنند و عقب مي‌نشينند تا شخصيت ديگري بر صحنه بيايد. داستان با شيون و سوگواري فريدون فراز سر بريده پسرانش آغاز مي‌شود و با همين سوگواري خاتمه مي‌يابد. روايتي دايره‌وار كه مركزيتش بر كشته شدن ايرج استوار شده. بهانه روايت كلي (كلان روايت) بازسازي اسطوره زندگي ايرج و سنگيني سرنوشت فريدون است اما هر بند اين كلان روايت براي خويش بهانه روايتي جداگانه دارد. شبيه به صحنه دادگاه كه شاهدين و مظنونين براي مرگ ايرج بازخواست مي‌شوند و هر مظنون يا شاهد قصه خويش را بازگو مي‌كند. دليل بهره جستن ايرانمهر از اين ساختار اعترافي يا تك‌گويي نمايشي در بازسازي اين اسطوره چيست؟ ايرانمهر به خوبي از خطرات و ريسك بازآفريني اسطوره آگاه بوده و هوشمندانه از روايت نمايشي بهره برده تا فريدون پسر فرانك از بازنمايي صرف برهد، از ترفندهاي نمايشي تئاتر و تعزيه و مقتل‌خواني بهره برده تا اسطوره‌يي بومي را با ساختاري بومي عرضه كند. آنچه در خوانش اصطكاكي و تمركزي بر رمان فريدون پسر فرانك بار نخست به چشم مي‌آيد، زبان و نثر است. زبان مصالح خام مولف بوده تا برداشتش از سوژه اسطوره را بازخواني كند. از به بند كشيده شدن ضحاك تا به بند در افتادن فريدون (سوگواري و ماتم او بر سر فرزندانش دست كمي از سوگواري كين جويانه ضحاك در بند ندارد) با زباني يك دست و روان روايت مي‌شود. شخصيت‌ها به دليل تاريخي بودن همه از زباني تقريبا يكسان بهره مي‌برند، خنياگر همان‌گونه ذهنياتش را بازگو مي‌كند كه فريدون. يك دستي و سوهان واره نبودن زبان ناگزير متن بوده تا مفهوم منتقل شود. ضرباهنگ متن گاه آرام و بطئي است، گاه پر تپش و حماسي. شاهنامه روايتي حماسي دارد و سوژه‌ها و شخصيت‌هايش طعم و لحن حماسي را در خود مي‌پرورند، هنر ايرانمهر در برساختن فضا با چنين زباني است، آنجا كه نبرد و سرعت توصيف مي‌شود زبان پر اصطكاك ظاهر مي‌شود: «... آتش در كوره‌ها مي‌سوزد، تكه‌هاي پولاد در آتش مي‌گدازند و پتك آهنگران پي در پي فرود مي‌آيند و با هر بار كوبيدن اخگرهاي گداخته پولاد از ماين پتك و سندان به هوا مي‌پاشد... » (همان، ص 119)  و در توصيف صحنه عشق ورزي ايرج و ماه آفريد زبان كاركرد آرام و ابر گونه خويش را به نمايش مي‌گذارد: «پرتو بامداد از پنجره‌هاي كوشك كهن جمشيدي به درون تابيده است و از ميان شان باد سبك تابستان به تن‌هاي برتافته و خوي كرده مي‌وزد... » (همان، ص 58) .
ايرانمهر زبان را كارويژه خويش قرار مي‌دهد، او زبان را نه بسان ابزار بلكه بسان هدف مي‌نگرد و چنين است كه فضاسازي، احساس و شخصيت‌سازي توامان از درون زبان و نثرش مي‌جوشد. البته گذشته از اين حكم ديكتاتورمآبانه‌اش «حالم از نثر شاعرانه بهم مي‌خوره... »، زبان رمان محمل دو برهه از تاريخ است، تاريخي اسطوره‌يي و تاريخ امروز. پيوند اين دو و برساختن زباني كه اسطوره را در متون امروزي به جريان و جهش وادار كند، زباني كه كلي گويي شاهنامه را با جزءنگري و روانكاواي مدرن همگون كند، ايرانمهر را وادار به حذف صحنه، حذف فضا و توصيف شخصيت كرده تا بتواند به بررسي ذهنيت شخصيت‌ها بپردازد و حماسهِ اسطوره را در محمل متون امروزي همگام كند. متن ارزش‌ها و خاطرات گم شده و گاه فراموش شده را زنده مي‌كند، بزرگ‌ترين حسن اين كار. پنداشت‌هاي تاريخي و اسطوره‌يي از درون كتابي كهن سر بر مي‌آورند اما پيچيده در حال و افسوني امروزي، مشابه رويا. سوژه تكرار شده، سوژه‌يي كه مدام تكرار مي‌شود، ضحاك مدام و هميشگي است، چنان خوب آفريده شده و چنان در بدنه فرهنگ ما فرو رفته كه بازسازي آن جسارت و فن مي‌خواهد، همه‌چيز در شاهنامه هست، ثابت و غيرقابل تغيير. مولف تنها مي‌تواند سوژه را گسترده كند و در اين گسترش است كه مي‌تواند جولان بدهد نه در اصل اسطوره. شخصيت‌ها ثابتند، قصه ثابت است و تنها مجال، ذهنيت شخصيت‌هاست و حاشيه بر سفيدخواني‌ها. هر متني هر قدر هم مفصل و شفاف باشد، نقاط خالي و تلخيص‌هايي دارد كه خواننده در بازخوانشش، خود بدل به مولف مي‌شود. اما مولف اصلي است كه مولف دوم را راهنمايي مي‌كند. براي همين است كه رمان با حضور راويان متعدد داراي انسجام است. انسجامي كه آغاز و پايان دارد و قابل جمع بندي. از افول ضحاك تا افول فريدون. متن برش خورده و شفاف است و چنان جلا داده شده كه از وراي آن مفهوم اسطوره سر بر مي‌كشد، زبان از فرم مي‌گذرد تا محتوا را به نمايش در آورد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون