كمال تبريزي، شجاعنوري و حبيب رضايي از «دونده زمين» گفتند
اين فيلم نشانه جنون ما بود
عليرضا شجاع نوري، اكبر عالمي، حبيب رضايي، تهمينه ميلاني، محمد نيكبين، سيدرضا ميركريمي، وحيد اسفندياري، محسن شاهابراهيمي، مونا زندي، هيوا مسيح، مازيار رضاخاني، نيما عباسپور، مهدي پاكدل، بهنوش طباطبايي، علي مردانه، مهران ملكوتي، خسرو احمدي و... خيليهاي ديگر جمع شدند تا از فيلم شش سال در توقيف مانده كمال تبريزي رونمايي كنند.
شب مبعث پيامبر اكرم(ص)، سينما فرهنگ ميزبان اين رونمايي بود. تهيهكنندگي فيلم «دونده زمين» ساخته كمال تبريزي را عليرضا شجاعنوري برعهده داشت. اين پانزدهمين تجربه تهيهكنندگي اين بازيگر باسابقه سينماي ايران است.
كمال تبريزي در اين مراسم ضمن تشكر از مهمانانش گفت: ««دونده زمين» يك فيلم كاملا تجربي است كه حتي نحوه ساخت آن نيز تجربي بود. زيرا متكي به يك فرد بود. در مورد «هازاما كامپه» بايد بگويم ما با او تماس گرفتيم تا بتوانيم سكانسهاي مربوط به او را در فاصلهاي كه وارد ايران ميشود، بگيريم. طبيعي است كه او بايد كار خودش را انجام ميداد و پس از مذاكراتي كه داشتيم تنها 10 روز به ما فرصت داد و ما بايد مجموع پلانهاي مربوط به او را در همين 10 روز ميگرفتيم.»
درواقع اين فيلم بيانگر داستاني واقعي است؛ هازاما كامپه هنرپيشه مشهور ژاپني است كه نذر كرد در سن ۶۰ سالگي دور دنيا را بدود.
او پس از يك سال و اندي امريكا و اروپا را دويد و در كشور تركيه متوجه شد به سرطان لنفاوي مبتلا است. پس از آن با ارادهاي استوار و با اعتقاد و ايمان بسيار به خداوند راه خود را ادامه داد و به ايران آمد و در نهايت پس از ۷۵۰ روز دوندگي، به ژاپن رسيد.
عليرضا شجاع نوري در مورد اين فيلم گفت: «فيلمي كه الان ميبينيم به تهيهكنندگي من و كارگرداني كمال تبريزي يك تجربه شيرين بود كه با نوعي جنون كه داشتيم موجب شد به سراغ اين سوژه برويم. فيلم را كه ببينيد، متوجه ميشويد كه عقل سليم به سراغ اين سوژه نميرود.»
شجاع نوري در توضيح اين جنون گفت: كامپه بايد قسم ماراتنياش را انجام ميداد به همين دليل نميتوانست به عقب برگردد و از يك مقدار بيشتر هم نميتوانست سوار ماشين شود.
و تبريزي ادامه داد: ما بايد از او ميخواستيم مسيرش را طوري تنظيم كند كه با مسير قصه ما برخورد كند. فضايي كه او وارد ايران ميشد فضاي خاصي بود.
ما اين فيلم را در آن دوره 8 ساله معروف ساختيم بنابراين آدمهاي آن جامعه و روستايي كه در فيلم ميبينيم شبيه آدمهايي شدهاند كه در آن 8 سال ميديديم.
در ادامه حبيب رضايي كه انتخاب بازيگران را در اين فيلم به عهده داشت، ضمن ابراز خرسندي از حضور در اين فيلم گفت: من در اين كار جنونآميز يكي از مجنونها بودم. آنچه در اين فيلم ميبينيد باور ما بود كه هيچ دوران تاريكي باقي نميماند و روزي به پايان ميرسد، اما بايد حواسمان باشد كه ممكن است بازگردد، بايد حواسمان باشد كه تاريكي دوباره برنگردد.
خسرو احمدي يكي از بازيگران فيلم نيز از اينكه بعد از اين همه سال ميتواند فيلم را ببيند، ابراز خوشحالي كرد.
در پايان كمال تبريزي ضمن بيان اينكه علاقه خاصي به عكاسان فيلمها دارد، گفت: عكاس اين فيلم دختر خودم زهرا مصفا بوده، از او ميخواهم چند لحظهاي روي سن بيايد تا تشكر كنم. زهرا مصفا گفت: ممنونم كه به عكاسها توجه كرديد و ميخواهم همين جا يادي كنم از مرحوم علي وزيني كه عكاس و خبرنگار بود.
كمال تبريزي
كارگردان
گاهي بايد از قواعدي كه به دلايل مختلف تعريف شدهاند پا را فراتر گذاشت و جور ديگر ديد! و عمدتا مواقعي كه لازم است اين طور باشي هنگامي است كه عرصه بر تو تنگ شده و اجازه حرف زدن نداري! پس بايد همچنان كه در تاريخ هنر و ادبيات ايراني سراغ داريم به گويش كنايه و استعاره روي آوريم و با زبان رمزآلود از اختناقي كه به عينه وجود دارد, حرف زد! به هر بهانهاي كه امكانش باشد. بهانه من در دوران هشت سال تاريكي براي سينماي ايران «دونده زمين» بود با حضور مردي از سرزمين آفتاب كه تصميم گرفته بود براي توجه بشريت به خويشتن خويش، دور زمين انسانها با پاي پياده بدوند! حاصل اين تصميم و رفتار ناگزير يك تجربه محض سينمايي بود كه در هيچ يك از دوران فعاليت هنري با آن روبهرو نشده بودم ! واقعا كه عدو شود سبب خير!...
عليرضا شجاع نوري
تهيهكننده
ديدهايد گاهي وقتها تو كوچه و خيابان يا تو اتوبوس و مترو يك كساني را ميبينيد كه بياختيار ذهن شما را به يك داستان ميبرند و بعد وقتي برميگرديد آن شخص هنوز همانجاست؟
وقتي از ماجراي آقاي كانپه توسط خانم گلپريان/
كه خودش يكتنه سينماي ايران تو ژاپن/
و سينماي ژاپن تو ايران است،
باخبر شديم
فكر كرديم ببينيم آيا ميشود يك داستان را درون يك روند مستند جاسازي كنيم بيآنكه خللي در آن ايجاد كنيم.
آقاي كانپه نذر كرده بود كه وقتي 60 سالش بشود دور دنيا را بدود.
توي ايران سرراهش يك قصه گذاشتيم...
و شد...
حبيب رضايي
بازيگردان
دونده زمين در اصل مسابقه ماراتني بود بدون تمرين.
اينكه در عرض سه هفته - حدودا- قصهاي ساخته و پرداخته شود كه تنها عنصر معلوم، يه كمدين زاپني است كه قصد كرده دور كره زمين بدود- چرايي آن هم به خودش مربوط بود- كار كاملا جنون آميزي است. اما وقتي شنيديم با وجود بيماري سرطان همچنان مصمم است به ادامه اين ماراتن، معني واقعي بروز كرد: پرچم «زندگي» را بايد بالا نگه داشت. و اين، كليد واژه فيلم شد.
ارزش محصول و عبور ما از خط پايان با قضاوت تماشاچيان عجين است و كاش سر زمان خودش ديده ميشد، چون حالا بيشتر مرور يك مقطع زماني است، خلاصه صاحب اين قلم هميشه در خاطر خواهد داشت كه، اميد هديه دادني است، مرتبتي است كه بايد به آن رسيد... . اميدوار و امن باشيم. همين