رواندرمانگر براي بعد از مصيبت نيست
محمدهادي كريمي
پزشك و فيلمساز اجتماعي
اگر تا چندي پيش مراجعه به روانشناس نهتنها مرسوم نبود، بلكه پزشكان هم در حين درمان بيمارشان، اگر لزوم ارجاع به يك روانپزشك يا روانشناس را حس ميكردند نميتوانستند به راحتي امروز بيمار را به سمت مراكز درماني ويژه روان، به اصطلاح ريفر كنند، خوشبختانه اين فرهنگ امروزه چنان جا افتاده كه صحبت از كمبود روانشناسهاي باليني در مراكز درماني دورافتاده كشور و روانشناسان ويژه تعليم و تربيت در مدارس و... ميشود. اين يعني اگر روزگاري يكي از زوجين از ترس اينكه مبادا برگه ويزيت روانپزشك يا مراجعه به روانشناس، به عنوان يك سند متقن عليه او در دادگاه ويژه خانواده مورد استفاده طرف مقابلش قرار بگيرد به روان درمانگر مراجعه نميكرد ولي اين روزها رفتن به نزد مشاور و داشتن تراپيست چه بسا اسباب تفاخر و يكي از شاخصههاي بهروز و متجدد و متمدن بودن به شمار ميآيد و از كلاس بالاي اجتماعي حكايت ميكند، درست همانند زماني كه وجود قرصهاي زنكس در كيفهاي گران قيمت زنان، دو دهه پيش به وسيلهاي براي تشخص بدل شده بود. چه خوب كه امروزه نياز به روان درمانگر به خاطر علل و عوامل مختلفي به خوبي حس ميشود كه در صدر آن شيوع زندگي فردي چه از حيث ظاهري كه جمعيت مجرد درصد بالايي از جامعه را تشكيل ميدهند و چه آنهايي كه زيستشان در خانواده است ولي با خانواده نيست و بر فرديت خويش مصرند و پا ميفشارند و نيز سرگشتگيهايي كه به خاطر حضور طولانيمدت در برزخ ترديدها و تصميمگيريهايي كه از آن با تركيب كليشه شده چالش ميان سنت و مدرنيته نام ميبريم، به وجود ميآيد، همه و همه نياز به روان درمانگر را براي بسياري ضروري ميسازد. به ياد بياوريم اگر اضطراب دانايي در فرد پژوهشگري كه در عرصه دانستن، بيتكاپو جلو ميرود او را به نزد روان درمانگر ميكشاند، عدم مهارت لذتبردن از تكرار يك اتفاق خوب روزمره، ميتواند يك زن خانهدار را دچار اضطراب ملال روزمرگي بكند، پس روان درمانگر لازم است و فرهنگ آن هم تقريبا به وجود آمده و جا افتاده است.اما، ما ايرانيها همچنان كه تا با شريك تجاريمان به مشكل برنخوريم يا در معاملهاي، اساسي مغبون نشويم، پيش وكيل نميرويم و پايمان به دفتر مشاوره حقوقي باز نميشود، تا با شريك زندگيمان هم دچار تضاد اساسي نشويم، به مشاور خانواده مراجعه نميكنيم و هنوز مراجعه به روان درمانگر به عنوان علاج واقعه قبل از وقوع، بهرغم فرهنگ كلي مراجعه به اين مراكز جا نيفتاده است و اين يعني همان طور كه براي يقين از سلامت جسم بسياري آزمايشهاي روتين ساليانه يا نيمسالانه انجام ميدهند و به نزد پزشك ميروند، مراجعه به روان درمانگر براي ارزيابي شاخصهاي سلامت روحي، در غياب هر نوع علايم آزاردهنده و يا مشخص چون افسردگي، اضطراب، وسواس اجباري و اختلالات تكانهاي و... يا مشكلات زناشويي و عاطفي و تحصيلي و كاري، چندان امري جا افتاده و مرسوم نيست كه اين مورد را بايد به همگان گوشزد كرد و از نبود آن صحبت راند.
به عبارت بهتر هنوز گمان نداريم كه اتفاقات خوشايند و هيجانات مثبت در زندگي هم گاه پيشنياز مراجعه به روان درمانگر را دارد تا سلامت روحي در آينده دچار مخاطره نشود. به ياد داشته باشيم روان درمانگر براي وقتهاي مصيبت و مشكل نيست، گاه يك موفقيت غيرمنتظره كه به ناگاه با آن مواجه ميشويم ما را سريعتر بايد به يك رواندرمانگر برساند.
ايستهاي قلبي پي در پي جوانان موفقي كه به قول قديميها راههاي صد ساله را يك شبه رفته بودند، شوربختانه اما به خوبي مويد اين نظر است.