ميراث شاعر؛ اميد
نازنين متيننيا
پاييز سال 89، حال محمدعلي سپانلو بد شد. آنقدر كه از گوشه و كنار خبر ميرسيد، ديگر آخرهاي خط است و بايد خودمان را آماده خبري ناگوار كنيم. آن سالها انگار، بختك مرگ افتاده بود روي بدنه فرهنگ و هنر و تقريبا هر يك هفته درميان، حوالي بعدازظهر بايد خودمان را آماده ميكرديم تا كل صفحه را عوض كنيم و يادداشت بگيريم براي آدمي كه همين چند دقيقه پيش، خبر ناگهاني مرگش روي خروجي خبرگزاريها آمده. سخت بود. گاهي خودمان ميشديم راوي خبر و آدمي كه رفيق نزديك تازه درگذشته بود را ناگهاني با خبر مرگ رفيقش روبهرو ميكرديم. كار به جايي رسيد كه دست برداشتيم از يادداشت گرفتن و زنگ زدن به آدمها. ميزان فشار وارده براي ما روزنامهنگاراني كه خبر را ميشنيديم و تاريخچه نام و كارنامه تازه درگذشته را در ذهن داشتيم، فارغ از ميزان نزديكي يا دوري به آن چهره، بيشتر از حد توان بود. چهرههاي مهم يكييكي ميرفتند و فهرست ذهني ما، از آدمهاي موثر حوزه فرهنگ و هنر خانه به خانه خط ميخورد. در اين شرايط خبر سختي بيماري سپانلو رسيد. طاقت اين يكي را نداشتيم. سپانلو جوانتر و ماندنيتر از مرگ به نظر ميرسيد و اينكه سرطانش پيشرفت كرده و كاري از دست كسي برنميآيد، باورنكردني. همين شد كه رفتم براي عيادت. براي ديدن آدمي قبل از مرگ به جاي شنيدن خبر ناگوار و چه خوب كه چنين تصميمي گرفتم؛ سپانلو دقيقا شبيه همان آدم هميشگي؛ آدمي بذلهگو، تيزهوش و اميدوار، در بيمارستان تهران كلينيك به استقبال آمد. لاغرتر شده بود و چهرهاي زردتر داشت، اما همچنان هماني بود كه ميشناختم و همين رد خبرهاي نااميد را در ذهن پاك كرد. ملاقات كوتاه بود اما مطمئنم كرد كه اين مردي كه بيمار است و شبيه همه بيمارها اطرافيانش را نگران كرده، هنوز به زندگي اميدوار است و قصد ترك ندارد. از بيمارستان كه بيرون آمدم، ميدانستم برخلاف آن پرونده پزشكي سنگين، برخلاف همه حرفهاي نگران و برخلاف تمام آن جو سنگين مرگ كه چهره فرهنگ و هنر را پوشانده بود، سپانلو ميماند و همينطور هم شد؛ پنج سال ديگر همين جا بود. كنار ما كه خسته بوديم از خبرهاي بد و اميد ميخواستيم؛ ما آدمهاي نااميدي كه در آن پاييز لعنتي توان خبر مرگ ديگري را نداشتيم. سپانلو براي همه ما صبر كرد و تاب آورد تا در زماني بهتر و روزگاري كه اميدوارتر شديم، مرگ را در آغوش كشيد و در سالگرد مرگ او، بازهم بشود از اميد نوشت. از ميراث مهمي كه محمدعلي سپانلو به يادگار گذاشت.