درباره نمايش «تو دهنتو ميبندي يا من؟» نوشته بهاره رهنما و كارگرداني داود بنياردلان
پيوند نمايش و ادبيات
سيامك گلشيري٭
در اين يكي، دو سال اخير فيلمهاي خوبي از سينماي ايران ديدهام، فيلمهايي كه بهنظرم در آنها نوع نگاه كارگردانان، از آنچه قبلا از سينماي ايران سراغ داشتهام، متفاوت بوده. با تعداد كمي از كارگردانهايي مواجه شدهام كه احساس كردهام به اهميت لزوم به كار گرفتن ادبيات در سينما پي بردهاند و به خوبي در آثارشان از آن استفاده كردهاند؛ آثاري كه بدون داشتن حشو و زوايد زياد، صرفا به رابطههاي عميق و ناب پرداختهاند؛ داستانهايي كه آنها را جز در ادبيات نميبينم، بيآنكه حاشيهها و اتفاقات و شخصيتهاي زايد را وارد داستان كنند. شايد هم اين شروع يك پيوند مشترك ميان ادبيات و سينما باشد.
البته چيز ديگري كه در اين فيلمها توجهم را جلب كرده، بازيگراني است كه كارگردانها توانستهاند بهخوبي از آنها بازي بگيرند؛ بازيهايي كه هرگز قبلا از آنها سراغ نداشتهام و حالا با ديدن اين فيلمها، ميشود به اهميت تكتك آن هنرپيشگان پي برد.
در تئاتر هم كه اين روزها سالنهايش، برخلاف سالهاي پيش، نسبتا پر شدهاند، شاهد نمايشهايي هستيم كه بيش و كم آثار ادبي را به صحنه بردهاند، هرچند هنوز هيچ خبري از آثار بيشمار داخلي نيست و البته در اين ميان شاهد بازي خوب بازيگراني بودهام كه در آنجا بيش از هر جايي ميشود به مهارت آنها پي برد؛ بازيگراني كه بيشتر وقتها فرصت آن را نداشتهاند تا در فيلم خوبي با كارگرداني كه مهارتهاي آنها را بشناسد و بتواند حس دروني آنها را بيرون بكشد، خودي نشان بدهند.
يكي از اين تئاترها كه توجهم را بسيار به خودش جلب كرد، نمايشي بود از يكي از آثار ياسمينا رضا، به نام نمايش اسپانيايي. داستان طنزآميز آدمهايي معمولي با زندگيهاي كاملا معمولي، كه با عريان شدن درونشان، درمييابيم تنها و بيكسند و چيزي به پايان رابطههاي سستشان نمانده و البته با بازي خوب بازيگراني كه هرچند ميشناختمشان، اما انگار تازه نخستين بار بود كه ميديدمشان؛ شقايق دهقان، رامين ناصرنصير و در اين ميان البته بهاره رهنما كه با ظرافت، تسلط و هوشمندي تمام نقش زني را بازي ميكرد كه هرچند گويي ميداند به دنبال چيست، اما در نهايت تنها و بيكس است؛ زني با لايههاي پنهان كه رهنما بهخوبي از عهده نقش او برآمده بود.
چند وقت بعد هم البته نمايش ديگري ديدم از اين هنرپيشه كه آن را بر اساس داستان كوتاهي از خود بازي كرده بود؛ داستان دو زن كه سالهاست همديگر را ميشناسند، اما در بزنگاهي درمييابند كه فرسنگها از هم دورند. باري، همان طور كه در ابتدا هم گفتم، به گمانم در آستانه آشتي ادبيات و نمايش هستيم، هرچند هنوز تعداد كارگردانان و هنرپيشگاني كه اهميت اين موضوع را درك كردهاند و قلبا به آثار ادبي علاقهمندند و آنها را دستمايه كارهاي خود قرار دادهاند، زياد نيست و البته بهاره رهنما يكي از آنهاست كه ميدانم ادبيات يكي از دغدغههاي اصلي اوست و اميدوارم در آينده شاهد نقشهاي ماندگار بسياري باشيم كه در وجود او به نمايش درميآيند. ٭نويسنده و مترجم