معناي متفاوت شرايط
نازنين متيننيا
دو هفته پيش و در همين صفحه ليلا ارشد به عنوان يكي از فعالان مدني كه سالهاي سال است در حوزه آسيبهاي زنان و كودكان كار است از رفتار با كودكان كار در شهر گفت. بهانه يادداشت روز جهاني مبارزه با كار كودك بود و حرفهاي ارشد درباره رفتاري كه بايد در شهر با اين كودكان داشته باشيم. توصيه او به درك موقعيت و شرايط اين كودكان بود و اينكه بايد مراقب باشيم تا آنها را طرد نكنيم و پس نزنيم. حالا بعد از دوهفته فيلمي در فضاي مجازي دست به دست ميشود كه روايتي دردناك از زندگي يك كودك كار است. در اين فيلم از كودك ميپرسند كه چه «آرزويي» دارد و در جواب ميشنوند كه كودك حتي نميداند كه «آرزو» چيست و دلش چه چيز ميخواهد. موقعيت عجيب مواجهه با زندگي واقعي اين بچهها، موقعيتي است كه فيلم براي مخاطبانش ميسازد. اينكه ببينيم اين بچههايي كه فال به دست در چهارراهها و خيابانها ايستادهاند يا ميخواهند كه با اصرار شيشه خودروي ما را تميز كنند در چه شرايطي هستند.
در واقع بايد بدانيم كه «شرايطي» كه ما تصور ميكنيم با «شرايطي» كه آنها زندگي ميكنند، زمين تا آسمان متفاوت است. ممكن است ما در تصور خود به گرما يا سرماي هوا فكر كنيم، به شكمهاي گرسنه و جسمهاي نحيف سوءتغذيهدار و هميشه خسته. به سرپناههايي كه نيست يا خانههاي محقر و كوچك. اين «شرايط» تصور شهروندي است از واقعيت زندگي يك كودك كار كه تلاش ميكند در لحظه مواجهه كمك حال باشد (البته شهروند دلسوز و مسوول). اما واقعيت اين است كه فقر اين كودكان عميقتر از درك ما است. فقر آنها در نداشتههاي انساني تعريف ميشود كه در يك خانواده متوسط همه ما تجربه كردهايم؛ فقر محبت، فقر اطمينان، فقر امنيت رواني، فقر تربيت و از همه مهمتر فقر انسان بودن و ارزش داشتن. فقر اصلي اينجا است. جايي كه ما نميبينيم و اين بچهها با آن بزرگ ميشوند و به خيل فقيران انساني اين جامعه ميپيوندند. وظيفه ما شايد ديدن اين فقر است و پيدا كردن همزباني با آدمهاي كوچكي كه در خيابانها، كنار ما زندگي ميكنند و نه به نان تقسيم كردن ما، كه به تقسيم محبت انساني نيازمندند.