زني تحت تاثير
جواد طوسي
منتقد سينمايي و حقوقدان
در فضاي تنوع تئاتر اين روزها، نمايش «خونين زار» نوشته و كارگرداني سهراب حسيني در «مكتب تهران» روي صحنه است. از كارهايي كه در اينجا جسته و گريخته ديدهام (از جمله اجراهاي جلال تهراني)، ميتوان پي برد كه تمايل و دغدغه اصلي برنامهريزان و سياستگذاران «مكتب تهران» ارايه ايدههاي نو و مدرن است. منتها اين انتظار ميرود كه نوآوري در فرم و اجرا نسبتي با جامعه كنوني ما و عنوان انتخابي براي اين مكان داشته باشد. «مكتب تهران» در يكي از كوچههاي خيابان آبان جنوبي، به دنبال چيست؟ آيا در حوزه تئاتر از الگوهاي «كارگاه نمايش» دوران ماضي تبعيت ميكند؟ آيا تصوير واقعي و در عين حال پارادوكسيكال تهران اين دوران را در متنها و اجراهاي نمايشي آنجا ميتوان شاهد بود؟
«خونين زار» يك تكگويي 50 دقيقهاي زنانه است كه نمونههاي مشابهش را در كارهاي محمد چرمشير طي اين سالها ديدهايم. سهراب حسيني در شرايطي كارش را به مسعود كيميايي پيشكش كرده كه به جز بازي كلامي در چند جا شيوه ديالوگ نويسي او (مثلا سربازهاي جمعه) و ارجاع مستقيم به بعضي فيلمهايش (مثلا سكانسي از جرم)، فصل مشترك چنداني با دنيا و جهانبيني وشيوه شخصيتپردازي اين فيلمساز ندارد.
حتي چنين ساحت زنانه چندوجهي كه تركيبي كولاژگونه از عاشقانگي، لكاتهبازي و حسرت و ازدسترفتگي است، در شمايل زنهاي اصلي و فرعي فيلمهاي كيميايي (همچون قيصر، داشآكل، غزل، گوزنها، رد پاي گرگ، اعتراض، حكم، جرم، متروپل و...) نميبينيم. اما در نگاه و مواجههاي مستقل با شخصيت زن نمايش «خونينزار»، انگار اين حديث نفس و خودزني و افشاگري، گذري بيواسطه از جامعهاي پريشان و ملتهب و ناهمگون و هويت باخته است.
بخشي از پيكره اين زن تنها و بيقرار و دل سپرده كه مرز ميان هوس و اغواگري و عشق و شوريدگي را گم كرده، بيخبري و خودنمايي و نمايش غريزه است كه در مردي لات و بيريشه به نام «فريدون» موجوديت پيدا ميكند.
اما بخش ديگر ريشهدار و عاشقانه او در مردي به نام «همايون»تجلي مييابد كه گويي در ذهن ناآرام و دنياي سرگشتهاش اين تكيهگاه امن را جستوجو ميكند و نمييابد.
در ذهنيت منقلب و دنياي مشوش اين زنانگي تاويلپذير، تكمضرابهايي از صداي موذنزاده اردبيلي، گوگوش، ويگن و آواهاي جاري در پيكره تاريخ جا ميگيرد، اما ديري نميگذرد كه در حجم انبوه صداهاي زمخت و ناكوك و دفرمه محيط گم ميشوند.
مشكل اصلي «خونينزار» اين است كه نويسنده و كارگردان نتوانسته ميان تخيل و واقعيت و كابوسهاي ذهني شخصيت زن، تعادل و توازن ايجاد كند. بيننده تا ميخواهد با لايههاي واقعي زن اخت شود در موقعيت و لحن و اجراي ديگري قرار ميگيرد و اين تداخل ذهني و ارتباطي پي در پي به جاي آنكه عامل تاثيرگذاري و جاذبههاي نمايشي هرچه بيشتر شود، در نگاه و برخورد ما اختلال ايجاد ميكند. ولي مثلا ميبينيم كه علي حاتمي در مورد شخصيت زري در فيلم «خواستگار» و زكريا هاشمي در مورد شخصيت «طوطي» در رماني به همين نام و حسين كياني در نمايشنامه «روز عقيم» كه اخيرا روي صحنه بود، موفقتر عمل كردهاند.
به رغم تلاش قابل ارج آذين رئوف در ايفاي يك نقش دشوار، در جاهايي در بيان پايگاه اجتماعي و نشانههاي تيپيك مورد نظر سهراب حسيني كم ميآورد. خود حسيني هم (با توجه به شناختش از موسيقي) بهتر ميتوانست از تصنيفهاي كوچه و بازاري در خدمت بخشي از تيپسازي و خصوصيات متناقض زن استفاده كند. با اين همه، «خونينزار» نسبت به ديگر آثار به نمايش درآمده در اين مكان، قرابت بيشتري با جغرافياي معاصر شهر تهران دارد.
تيتر، نام فيلمي از جان كاساويتس است