• 1404 شنبه 13 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3896 -
  • 1396 يکشنبه 12 شهريور

خروش ويرانگر خشم

اميرحسين كاميار

خبر كوتاه اما مهيب بود: مردي به خاطر اختلاف بر سر تهيه بليت، با چاقو به كاركنان يك شركت اتوبوسراني حمله‌ور شده و فاجعه به بار آورد. يك كشته و دو مجروح، يك زندگي كه براي هميشه از دست رفت، دو انسان كه تا مدت‌ها نمي‌توانند به زندگي عادي برگردند و ضاربي كه بر سر هيچ، روزگار خويش را تباه ساخت. در اين داستان با شروري سابقه‌دار طرف نيستيم، فرد مهاجم شهروندي است مانند هر يك از ما كه ناگهان توسط خشم تسخير شد و ويراني به جاي گذاشت. روزي نيست كه در كوچه و خيابان‌هاي شهر با رويداد‌هايي شبيه به اين با درجات كمتر و بيشتر روبه‌رو نشويم و مردماني معمولي و مودب را در حالي نبينيم كه ناگهان تحت تاثير انفجار خشم به خاطر يك تصادف كوچك يا جاي پارك، به جان هم افتاده و بر روح و جان يكديگر خراش مي‌اندازند. آنقدر اين اتفاق‌ها تكرار شده‌اند كه ما به آنها خو گرفته‌ايم، ما به چيزي كه نبايد، عادت كرده‌ايم.
كارل گوستاو يونگ، روانپزشك مشهور سوييسي، خشم را ناشي از تحت فشار قرارگرفتنِ بودنِ طبيعي انسان مي‌داند. منظور او از بودن طبيعي، طي مسيري منحصر به فرد در زندگي هر انساني است كه در نهايت به احساس امنيت و رضايت ختم مي‌شود. با اين ديد خشم را مي‌توان يك جوشش عاطفي دروني دانست كه به هنگام مواجهه با ناامني يا نارضايتي فعال شده و به ما امكان مي‌بخشد تا براي بازگرداندن امنيت و سرور، مبارزه و تلاش كنيم. بي‌عدالتي، ناكامي، فشار فزاينده توقعات اجتماعي، نابرابري خواسته‌ها با مقدورات، همه و همه در انسان جوشش خشم پديد مي‌آورند؛ خشمي كه در نهايت قرار است به ما امكان دهد تا توان روحي و جسمي لازم را براي عبور از بحران به دست آوريم اما وقتي ميزان اين جوشش دروني، بيش از توان كنترل‌مان باشد آن وقت اين خشم است كه صاحب ما است و نه ما مالك خشم و ويراني از همين جا آغاز مي‌شود.
نگاهي به تجربيات تاريخي انسان ايراني در سال‌هاي پس از جنگ جهاني دوم دلايل موجهي براي حس ناامني رواني او به دست مي‌دهد: اشغال كشور توسط قواي متفقين، بحران آذربايجان، نهضت ملي شدن نفت و كودتاي بيست‌وهشت مرداد، سركوب خونين جنبش پانزده خرداد، تلاطم‌هاي ناشي از انقلاب، دفاع هشت‌ساله با هزاران شهيد و مجروح، بحران‌هاي اقتصادي دوران بازسازي، تحريم‌هاي ناعادلانه و گزنده خارجي، حوادث تروريستي منطقه، به همراه وقوع چندين و چند زلزله بزرگ با هزاران كشته در همين مدت، روان ما را دستخوش ناامني ساخته است. ناخودآگاه حس مي‌كنيم كه نمي‌توانيم براي آينده خود اهدافي داشته باشيم زيرا گذشته به ما آموخته است كه هيچ برنامه درازمدتي، ضمانت اجرايي ندارد. احساس ناپايداري روان‌مان را تسخير كرده، شبيه آدم‌هايي شده‌ايم كه هر آن در انتظار حادثه‌اند: بي‌دفاع، ترسيده و ناامن.
در كنار اين حس فرساينده ناامني، نابرابري اجتماعي و اقتصادي ناشي از ساختار اقتصاد نفتي، بر دشواري موقعيت كنوني افزوده است. با وجود تمام تلاش‌هاي باارزش پس از انقلاب اسلامي، هنوز و همچنان امكانات مادي و معنوي كشور عادلانه ميان مردمان قسمت نمي‌شود. در اين موقعيت، بخش بزرگي از جامعه، خويش را مغبون پنداشته و مدام فرض مي‌كند از حق خويش محروم شده است. نمايش رفاه توسط اقليتي كوچك در برابر ميليون‌ها شهروند گرفتار آشفتگي‌هاي زندگي روزمره، به نوعي نارضايتي دروني را دامن مي‌زند چنان كه آنان به تناوب، خويش و ديگري را مسوول ناكامي خود در دستيابي به همان سطح امكانات مادي و معنوي آن اقليت كوچك مي‌پندارند. فشار سنگين ناشي از توقعات زندگي مدرن- كه احساس ارزشمندي را نه ناشي از كسي كه هستي كه در گروي آن چيزي كه به دست مي‌آوري، مي‌داند- در كنار اين حس نابرابري، اكثر ما را به صليب نارضايتي مصلوب ساخته است.
به هم پيوستن اين دو جريان قدرتمند ناامني و نارضايتي در روان انسان ايراني، او را مستعد بلعيده شدن توسط خشم كرده است. جريان ناخودآگاه خشم در روان ما، تجربياتي شبيه خودويرانگري، بيماري‌هاي عصبي و روان‌تني، پرخاشگري و صدمه زدن به ديگري را پديد آورده و اجتناب‌ناپذير مي‌سازد. كافي است كه كمي چشم بگردانيم تا آثار و نشانه‌هاي چنين رفتارهايي را در زندگي خود و آدم‌هاي اطراف‌مان ببينيم. آن خشمي كه قرار بود به آن تكيه كنيم تا ما را از موقعيتي دشوار به سلامت عبور دهد، خود به عامل صدمه‌زننده مهمي در روزگارمان بدل شده است، حالا اين خشم است كه بر روح ما خراش مي‌اندازد و وادارمان مي‌كند به انواع تسكين‌دهنده‌ها پناه ببريم تا از خروش سرخش در امان بمانيم، تخدير‌كننده‌هايي شبيه داروهاي آرام‌بخش، پرخوري‌هاي عصبي، موادمخدر و الكل؛ جمله بي‌فايده.
برابر اين سلطه ناخودآگاه خشم بر روح و جان‌مان، ما بي‌دفاع رها شده‌ايم، بدون هيچ شكلي از آموزش و آگاهي بخشي كه كمك كند ياد بگيريم اين جوشش‌هاي خشم را مديريت كنيم. به آن تراژدي ابتداي متن بازگرديد و آدمي را تصور كنيد كه در سي‌وسه سالگي، چنان زير فشار ناامني و نارضايتي كمر خم كرده كه براي حس ارزش به خود به خشونت پناه مي‌برد و بهاي اين امر را با تبديل شدن به يك قاتل مي‌دهد در حالي كه از منظري ديگر، او يك قرباني است. دلم مي‌خواهد براي تمام كساني كه كمر به ملامت او بسته‌اند بگويم كه عزيزان من، اين خشم خورنده، شبيه رودخانه‌اي خروشان در جان يكايك ما جريان دارد، همه ما در معرض تسخير شدن توسط اين انفجار خشميم، پس به جاي ملامت كاش به همدلي برخيزيم؛ همدلي با كسي كه جانش ديگر طاقت اين همه ناامني و نارضايتي را نداشته است و راه‌حلي شخصي براي مديريت خشم دروني خود بيابيم قبل از اينكه ويران‌مان كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون