عوض خير
سيد علي ميرفتاح
همين شنبه كه كرگدن با موضوع «گربه مسكين» منتشر شد، هر كس از رفقا كه مرا ديد يا در شبكههاي مجازي پيدايم كرد، شروع كرد به حرف زدن درباره گربه. ملت دل پري دارند و سگ و گربه در شهر تهران براي شهروندان مسالهاي جدي است. بعضيها از منظر حمايت از حقوق حيوانات، بعضيها هم از جانب دفاع از انسان و مراقبت از بهداشت و سلامتي خانوادهها، حرفهاي قابل تاملي دارند كه به نظرم شوراي شهر و شهرداري بايد جدي بگيرند و به مثابه يكي از معضلات و مسائل مهم شهر دربارهاش فكر كنند و از كارشناسان نظر بخواهند. آنچه وظيفه رسانهاي ما است در حد وسع به آن ميپردازيم و قضيه را تا آنجا كه عقلمان ميرسد واكاوي ميكنيم. اما چيزي كه امروز ميخواهم عرض كنم گرچه بيربط با گربه نيست، اما نكتهاي است كه به فكرمان فرو ميبرد و وادارمان ميكند تا قدري نسبت به كار و بار و زندگيمان، ملاحظات بيشتري را در نظر بگيريم.
دوست بزرگوارم، جناب استاد سيدفريد قاسمي همين كه كرگدن را تورقي كرده بود، زنگ زد و نسبت به موضوع مجله و يادداشت من كامنت گذاشت. از كار، كار ميخيزد و حرف، حرف ميآورد. كامنتهاي مطبوعاتي و تخصصي سيدفريد قاسمي هم خيلي زود به روايتهاي تاريخي و مرور خاطرات بزرگان رسيد. من خبر نداشتم كه مرحوم دهخدا در همين محله ايرانشهر سكونت داشته اما سيد گفت كه آن استاد بيبديل وقتي در اين محله ساكن بوده كه هنوز آب و آباداني به اينجا نرسيده بود و مرحوم دهخدا مجبور بوده كه هر روز خود زبالههاي خانه خود را تا جايي كه احتمالا خرابهاي بوده و محل دفن زبالهها بوده، ببرد. دهخدا اما در اين مسير گربههاي مسكين و آواره را نيز درمييافته و غذايي نيز به آنها ميخورانده طوري كه گربهها آموخته شده بودند و همين كه صداي پاي دخو را ميشنيدند دم سيخ ميكردند و سهمشان را از سفره او – در واقع از ته سفره او- طلب ميكردند. اين مهر و شفقت نسبت به گربهها يا ديگر حيوانات را جدي بگيريد. خيلي كار ارزشمندي است و عوض خير دارد كه كسي، زبانبستههاي دور و بر خود را دريابد و به آنها تفقد كند. اما يك روز، دهخدا و گربهها در كنار انبوه زبالهها متوجه موجود زندهاي ميشوند كه تكان ميخورد. آشغالها و پردهها را كه كنار ميزنند، ميبينند طفلي است شيرخواره كه والدينش دورش انداختهاند و مثل زباله از خود دورش كردهاند... علياكبرخان دهخدا اما رگ عطوفت و لطفش ميجنبد، بچه را به خانه ميآورد، تر و خشكش ميكند، برايش شناسنامه ميگيرد و او را مثل فرزند تني خود عزيزش ميدارد. اين بانوي بزرگوار حالا براي خودش مادربزرگي است و محترم است و در بين مردم ارج و قربي دارد. راست ميگويد سيدفريد قاسمي، هيچ بعيد نيست كه اين ماندگاري اسم دهخدا و اين تكريم و تعظيمي كه ما نسبت به او روا ميداريم، سبب اصلياش همين كار خيري باشد كه بيچشمداشت كرده است. به تعبير حافظ «بر اين رواق زبر جد نوشتهاند به زر/ كه جز نكويي اهل كرم نخواهد ماند.» شك نيست كه نويسندگي و فرهنگنويسي و لغتنامه درآوردن، خود عين كار خير است و نيكويي ارزشمندي است؛ پرداختن به فرهنگ و هنر، اما دعاي موجودات بيزبان را نبايد دستكم گرفت. خيليها فرهنگ نوشتهاند و لغتنامه سر انداختهاند، اما هيچكدام دهخدا نشدهاند. البته كه شأن علمي و حرفهاي دهخدا هم در نكوداشت او موثر است، اما باور بفرماييد كه گاهي كار بار آدمي به دعاي خير فرشتهها يا همين سگ و گربه راست و ريست ميشود.
در كتابهاي قديمي تا دلتان بخواهد داستان و حكايت هست از اينكه يكي نيكي كرده و در دجله انداخته و مثلا سگي تشنه را آب داده يا گربه گرسنهاي را سير كرده يا طفل معصومي را پروريده و چون اولاد خود تربيتش كرده و بعد ايزد، در بيابان كار و زندگي بازش داده است.
مهرباني در اين عالم گم نميشود و حتي اگر نوازشي بر پشت حيواني ولگرد باشد خداوند عوضش را ميدهد. بحث علم و دانش و فن و توانايي سر جاي خود، محفوظ؛ شك نيست كه آدمها در همين مهارتهاست كه خود را نشان ميدهند. اما جوهر آدمها، حقيقت آنها وقتي آشكار ميشود كه پاي آزمون مهر و محبت به ميان آيد و آدمي بيچشمداشت و بيمطالبه عوض، خيرش را به ديگران- هركه باشد- برساند.