بررسی چند اصطلاح سیاسی5
علي شكوهي
تعابيري كه در سالهاي بعد از انقلاب براي ناميدن جريانهاي سياسي مورد استفاده بود، تنوع زيادي داشت. طبعا اين عناوين را خود اين جريانها انتخاب نميكردند بلكه در موارد زيادي اين تعابير از سوي رقيب مطرح ميشد و البته كاربرد آن تعميم مييافت و تا مدتي مورد استفاده بود اما به تدريج اين آتش فرو مينشست و تعابير ديگري جايگزين آن ميشد. به يكي ديگر از اين تعابير و عناوين در زير اشاره ميكنم:
اسلام امريكایی ـ اسلام ناب محمدی(ص)
مبتکر صفبندی سیاسی بر اساس دو برداشت از اسلام، امام خمینی(ره) بود. ایشان در اواخر حیات خود و مشخصا پس از شهادت شهید عارف حسینی، رهبر شیعیان پاکستان، به کارگیری تعبیر اسلام ناب محمدی(ص) در مقابل اسلام امريكایی را آغاز کردند و از آن پس در بسیاری از پیامها و سخنرانیها و با تکرار این تعابیر، تلاش داشتند تا در میان دو برداشت متفاوت از اسلام، مرزبندی کنند. ترسیم مرزهای اعتقادی میان دو تلقی از اسلام، به تدریج در درون نیروهای خط امام هم کاربرد پیدا کرد و هر جناحی، دیگری را مصداق اسلام امريكایی قلمداد میکرد. این امر هنگامی حاد و شدید شد که در آستانه برگزاری انتخابات مجلس سوم، حضرت امام در پیامی خطاب به مردم از آنها خواستند که به مصادیق اسلام امريكایی رای ندهند. در نظر بگيريد كه تازه در درون جامعه روحانيت مبارز تهران، انشعابي صورت گرفته و «مجمع روحانیون مبارز» تشكيل شده بود و حال از سوي امام خميني پيامي درباره انتخابات مجلس انتشار يافته بود كه در آن بر تفكيك ميان اسلام آمريكايي و اسلام ناب تاكيد ميشد. در اين وضعيت، هواداران مجمع روحانيون مبارز از این پیام حضرت امام علیه رقیب (جامعه روحانیت مبارز و هوادارانش) بهرهبرداری و خود را مصداق اسلام ناب مورد حمایت امام معرفی میکردند و در ضمن آن، رقيب به مثابه مصداق اسلام آمريكايي معرفي ميشد. آنچه در این زمینه جای تأمل دارد، تفاوت قايل شدن میان مصادیق اصیل این دو تلقی از اسلام، با کسانی است که گرایشهایی به این برداشتهای متفاوت از اسلام دارند. با نگاهی به زیرمجموعههای این دو تلقی از اسلام، بهتر میتوان میان گرایش به آنها یا مصادیق اصیل آن دو بودن، تفاوت قايل شد. امام خمینی(ره) در معرفی اسلام امريكایی، تعابیری چون «اسلام سرمایهداری، اسلام رفاه و تجمل، اسلام مرفهان بیدرد، اسلامی که میگوید دین از سیاست جداست، اسلام منافقین، اسلام التقاط، اسلام تحجر، اسلام آخوندهای درباری، اسلام وهابیت و...» را به کار بردهاند. درباره اسلام ناب محمدی(ص) هم ایشان از تعابیری چون «اسلام محرومان و مستضعفان، اسلام پابرهنگان، اسلام مجاهدان عارف، اسلام معتقد به پیوند دین و سیاست، اسلام زجرکشیدگان تاریخ» و امثال آن استفاده کردهاند. این موارد تا حدودی به شناخت دقیقتر این دو برداشت از اسلام کمک میکنند ولی باز هم برای تعیین مصادیق عینی آنها در جامعه، مشکل وجود داشت. در همان زمان اين پرسش مطرح بود كه آیا میتوان جامعه مدرسین یا جامعه روحانیت مبارز و امثال آنها را مصداق اسلام امريكایی معرفی کرد؟ در این زمینه، برخی از افراد صریحا پاسخ مثبت میدادند اما موضعگیریهای بعدی حضرت امام نشان داد که چنین قضاوتی صحیح نیست و ایشان هيچكدام از نیروهای درون انقلاب را مصداق اصیل جریان طرفدار اسلام امريكایی نمیدانستند. در این باره ذکر توضیحاتی ضروری است. از مجموع نظریات حضرت امام درباره جناحهای سیاسی درون انقلاب، این گونه برداشت میشود که ایشان هر دو گروه و جناح اصلی نظام را خودی تلقی کرده و معتقد بودند که افراد هر دو جناح دلسوزند و قصد خدمت دارند و اختلافشان در تفاوت راهها و شیوههایی است که در دستیابی به اهداف مشترک ارايه میکنند. «منشور برادری» امام نشانگر این واقعیت است که هر دو طیف موجود سیاسی در نزد امام، در کل به یک میزان مقبول بودهاند و لذا این ادعا که امام راحل یکی از این جناحها را مصداق اسلام امريكایی میدانستند، فاقد پشتوانه قابل اعتنا است.
ایشان در «پیام به روحانیت»، همه روحانیون، روحانیت، مدرسین و طلاب انقلابی را به وحدت و هشیاری دعوت کرده و تاکید میکنند که اگر هر کدام از این طیفهای روحانی کشور، شکست بخورند، راه برای قدرتیابی کسانی هموار میشود که مروج اسلام امريكاییاند و چه بسا تا حد مرجعیت هم بالا رفتهاند. امام در پیامی دیگر برای طلبههای انقلابی، هشدار دادند که اگر آنان جذب آقایان جامعه مدرسین قم نشوند، به دام کسانی درمیغلتند که مصداق اسلام امريكایی محسوب میشوند. از آن مواضع کلی و این ذکر مصادیق از سوی امام، روشن میشود که ایشان هیچیک از نیروهای درون انقلاب و جناحهای اصلی کشور را اصالتا مصداق اسلام امريكایی نمیدانستند و طرح این مقولات برای ترسیم مرزبندی میان نیروهای درون انقلاب، ریشه در آرای حضرت امام نداشت بلکه بیشتر از رقابتهای سیاسی میان جناحها، نشأت میگرفت.
بیان این نکته نیز ضروری است که حمله امام به اسلام امريكایی در واقع حمله به یک سلسله ضد ارزشهاست که به صورت تحجر، التقاط، رفاهطلبی، تجملگرایی، سرمایهداری و... برجسته و بارز میشود. چه بسا در آرای اعتقادی و سلوک شخصی و سیره حکومتی بسیاری از نیروهای انقلاب همان ضد ارزشها به صورت یک گرایش و میل وجود داشته باشد ولی این امر، آنان را مصداق اسلام امريكایی نمیسازد زیرا تفاوت جدی میان کسانی که اصالتا مصداق اسلام امريكاییاند با کسانی که ناخواسته و از سرضعف بینش یا ضعف شخصی به این ضد ارزشها گرایش نشان میدهند، وجود دارد. دسته اول را باید «نفی» کرد و دسته دوم را «نقد». هشدارهای تلخ و شیرین امام خميني به جناحهای سیاسی نیز نقادی جناحهای خودی درون نظام به قصد اصلاح آنان بوده است. ادامه دارد