ضايعه از دست رفتن زاون يك منتقد
معطل ماندن يك تاريخ
شادمهر راستين
زندهياد زاون قوكاسيان كار بسيار مهمي را در تاريخ سينما آغاز كرد و در حال انجام اين كار بود كه بيمارياش مجال نداد تا تلاشهاي او به ثمر رسد. قوكاسيان سالها بود كه مشغول جمع آوري و تدوين تاريخ شفاهي براي موزه سينما بود و سينماگران ايراني خوشحال بودند كه در ايران فردي هست كه سينماي ايران و سينماگرانش را به درستي بشناسد. نقش زاون همچون همان نخ تسبيح مشهور است كه دانههاي تسبيح را در كنار هم قرار ميداد تا روايت و تصويري تا حد امكان جامع از تاريخ سينما و فرهنگ يك كشور ارايه دهد. حال با رفتن زاون قوكاسيان نميدانم، آن گفتوگوها و نوارها چه سرنوشتي مييابند. بنابراين درگذشت زاون قوكاسيان دو ضايعه توامان دربردارد؛ يكي از دست دادن پژوهشگري مسلط و توانا در سينماي ايران و ديگري سرنوشت نامعلوم آن حجم وسيع از اطلاعات و گفتوگوهاي ضبط شده توسط زاون.آن هم در شرايطي كه تاريخنگاران باسابقه وجدي ما در اين سالها روزبهروز كمتر شدهاند و بزرگاني چون جمال اميد، مسعود مهرابي و عباس بهارلو ماندهاند.در پايان ميخواهم ياد كنم از خاطره غريبي كه از زاون قوكاسيان به ياد دارم؛ در يكي از جشنوارههاي فيلم صنعتي زاون قوكاسيان در برنامه نمايش فيلمها، فيلمي از پرويز كيمياوي را نمايش داد و يكي از مسوولان دولتي كه از نمايش اين فيلمها و مشخصا فيلم كيمياوي راضي نبود، توهين شديدي نثار زندهياد قوكاسيان كرد، ما خواستيم اعتراض كنيم، اما زاون گفت: مهم نيست، مهم اين بود كه ما اين فيلمها را نمايش داديم، اين توهينها به جايي برنميخورد.