• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4046 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۱۹ اسفند

سارا شريعتي در همايش خوانش انتقادي جامعه‌شناسي دوركيم و مسائل جامعه ايران

نابساماني اخلاقي فردگرايي خودخواهانه

محسن آزموده

 

 يك قرن پس از درگذشت اميل دوركيم
(1971-1858) جامعه‌شناس بنيانگذار فرانسوي، اصحاب علوم اجتماعي در ايران درباره ميراث او با يكديگر جدل مي‌كنند، برخي او را جامعه‌شناسي پوزيتيويست و جمع گرا مي‌خوانند كه دغدغه‌اش يكسره ثبات و همبستگي اجتماعي است و حتي او را تا سطح يك ايدئولوگ تقليل مي‌دهند. گروهي نيز از دوركيمي مي‌گويند كه در برابر (نو) ليبراليسم و ماركسيسم دولتي، از جامعه دفاع مي‌كند و به تغيير و جوشش اجتماعي نظر دارد. به نظر مي‌رسد اين خوانش‌ها، خود متاثر از تحولاتي است كه جامعه ايران اين روزها تجربه مي‌كند و در ذهنيت جامعه‌شناسان ايراني و خوانش آنها از يكي از موسسان جامعه‌شناسي بازتاب يافته است. در همايش دو روزه يك قرن پس از دوركيم كه روزهاي سه شنبه و چهارشنبه، پانزدهم و شانزدهم اسفندماه در تالار ابوريحان دانشگاه خوارزمي برگزار شد، در ادامه در بخش‌هاي مختلف اين صفحه، گزارشي از برخي سخنراني‌هاي پنل پاياني اين همايش مي‌خوانيد:

سارا شريعتي

 سنت جامعه‌شناسي فرانسوي كه اميل دوركيم متفكر فرانسوي بنيانگذار آن است به مسائلي چون اجتماع، بازسازي اجتماع و همبستگي اجتماعي مي‌انديشيد. متاسفانه اين سنت در ايران چندان شناخته شده نيست. به نظرم اولين كتاب كلاسيك در اين زمينه، كتاب قواعد روش جامعه‌شناسي اوست كه سال 1343 به فارسي ترجمه و منتشر شده است. بعد از انقلاب هم شاهد غلبه و سلطه جامعه‌شناسي آنگلوساكسون نه فقط در ايران بلكه در جهان هستيم و سنت فرانسوي و دوركيمي تداوم پيدا نكرد. امروز نيازمند آن هستيم كه اين سنت را با همه پيچيدگي‌ها و تنوعي كه پيدا كرده است، بازشناسي كنيم. بحث از دوركيم و مسائل اجتماعي ايران دوسويه مي‌يابد، يك‌سويه پرداختن به دوركيم به عنوان يكي از كلاسيك‌هاي جامعه‌شناسي است و در نتيجه ضرورت علمي ايجاب مي‌كند كه بر پيچيدگي‌ها بيفزاييم و مانع از ساده‌انگاري شويم، در حالي كه سويه ديگر مسائل ايران است كه خود مستلزم آن است كه روايتي شسته و رفته و كاربردي از دوركيم ارايه كند و با بحث علمي تقابل پيدا كند. بحث من به «غليان جمعي»
(collective effervescence) نزد دوركيم است. مساله من بحث تحول و تغيير اجتماعي است. هفته پيش در همايشي راجع به اميد اجتماعي صحبت كردم و به نظرم اميد زماني معنا دارد كه امكان تغيير متصور باشد. بنابراين مي‌كوشم راجع به ديدگاه دوركيم درباره تغيير اجتماعي بحث كنم. موضوع اصلي بحث من نيز اين است كه بحث از غليان يا جوشان اجتماعي كه دوركيم آن را در جامعه‌اي انقلابي به بحث مي‌گذارد، در جامعه‌اي پساانقلابي چه طنيني مي‌تواند داشته باشد.

دو گونه تحول اجتماعي

در برخي مطالعات دوركيمي به دو نظريه اشاره شده است: 1- نظريه تحول مورفولوژيك جامعه: تحول در فرم‌ها و ساختارهاي جامعه؛ 2- نظريه غليان اجتماعي. زوج دوركيم-تغيير اجتماعي خود جالب توجه است، زيرا مساله تغيير جامعه، يك پروبلماتيك ماركسي است. دوركيم بيشتر به عنوان يك ليبرال و جامعه شناس نظم و محافظه‌كاري شناخته مي‌شود. من با اين تعابير مخالف نيستم، اما در عين حال معتقدم دوركيم سوسياليست و رفرماتور و فعال اجتماعي است و در مسائل حاضر جامعه‌اش حضور فعال داشته است. بنابراين بايد در اطلاق تعاريف و برچسب‌ها دقت كنيم و متوجه باشيم كه تعاريفي كه ارايه مي‌دهيم، الزاما يكي نيست و بنابراين بايد در به كار بردن تعابير احتياط كرد، زيرا مثلا مطابق تعريف من از محافظه‌كاري، دوركيم محافظه‌كار نيست يا ليبرال در دوره‌اي به معناي آزاديخواه است و در دوره‌اي ديگر به معناي اقتصادي است و در راست شطرنج سياسي قرار مي‌گيرد. به همين خاطر از اين به تعبير بورديو، برچسب‌ها استفاده نمي‌كنم.

1- تحول مورفولوژيك: دوركيم در تقسيم كار اجتماعي مي‌گويد موتور تحولات اجتماعي شالوده جامعه است و اين تغييرات طبيعي و ضروري است. تقسيم كار مربوط به مرحله اول زندگي فكري دوركيم است.

2- جوشان اجتماعي يا غليان جمعي: دوركيم در فصل هفتم كتاب صور بنيادين حيات ديني از غليان اجتماعي صحبت مي‌كند. ديدگاه‌هاي متفاوتي درباره اين كتاب ارايه شده است. برخي معتقدند اين كتاب با قواعد شروع مي‌شود و با صور پايان مي‌يابد. بسياري از شارحان گفته‌اند كه اين كتاب نقطه عطفي است. فراسوي اين شرح‌ها، دوركيم در نامه به موس مي‌نويسد كه من ديدگاه جديد راجع به دين پيدا كرده‌ام و از اين منظر مي‌توان دين را به جاي اقتصاد گذاشت و شرايط اجتماعي را تحليل كرد. او تاكيد مي‌كند دين خط قرمز آثار من است. همچنين در نامه‌نگاري شاگردان و همكاران شاهد پيدايش نگرش جديد دوركيم در تحليل امر اجتماعي در نتيجه آشنايي با اديان استراليايي هستيم.

بنابراين مي‌توان كتاب «صور بنيادين حيات ديني» را يك نقطه عطف در ديدگاه‌هاي دوركيم خواند. اين كتاب حدود 14-13 سال است كه در ايران ترجمه شده است و به عنوان كتاب جامعه‌شناسي دين شناخته شده كه تنها جامعه‌شناسان دين به آن مراجعه مي‌كنند و نسبت به كتاب‌هاي تقسيم كار و قواعد روش در جامعه‌شناسي عمومي ايران كمتر به آن توجه شده است و در نتيجه به نظريه غليان اجتماعي كمتر توجه شده است.

دوركيم در اين كتاب مي‌گويد جوامع استراليايي معمولا دو مرحله دارند:

1- مرحله زندگي روزمره عادي: مردم پراكنده و پخش مي‌شوند و به زندگي روزمره و كار اقتصادي مي‌پردازند و هر كسي به كار خود مي‌پردازد و به ديگران كاري ندارد. به نظر دوركيم مردم در اين شرايط دچار نوعي خمودگي و پراكندگي هستند.

2- مرحله جوشان اجتماعي: زماني كه افراد براي انجام مناسكي گردهم مي‌آيند. دو وجدان در كنار هم هر كدام بازتابنده وجدان ديگري مي‌شود و از جمع اين افراد جرقه‌اي سر مي‌زند و جوشاني به وجود مي‌آيد و به لحظه‌اي مي‌رسد كه دوركيم آن را انفجار اجتماعي مي‌خواند. دوركيم در مرحله دوم از نوعي سنتز شيميايي ياد مي‌كند. اين نظريه غليان اجتماعي هم به دوران‌هاي استثنايي و هم به دوران زندگي روزمره بازمي‌گردد. مثال دوركيم انقلاب است. او مي‌گويد غليان اجتماعي مثل لحظه‌هاي انقلابي است، لحظه‌هاي دورانسازي كه افراد با ايثار و از خودگذشتگي دست به عملي مي‌زنند كه موجب حيرت مي‌شود. در اين دوره جامعه خصلت انفجاري مي‌يابد و نوعي جوشش عمومي به وجود مي‌آيد كه به نظر دوركيم دورانساز است. در اين دوره اعمال قهرمانانه و گاه خشن انجام مي‌شود. ممكن است بي‌آزارترين فرد يك جامعه به يك قهرمان يا جلاد بدل شود. يعني افراد در موقعيت‌هايي قرار مي‌گيرند كه آنها را دگرگون مي‌كند. دوركيم در اين بخش به مسوولان توصيه مي‌كند كه حتي در جوامعي كه به ثبات رسيده‌اند، بايد چنين دوران‌هايي را به وجود آورد تا جامعه از كسالت و خمودگي درآيد، در غير اين صورت ارزش‌هاي اجتماعي مي‌پژمرد و از دست مي‌رود. به نظر مي‌رسد دوركيم از غليان به عنوان لحظه‌هاي خلاق دفاع و انسان‌ساز دفاع مي‌كند.

منابع دوركيم

به چند نكته بايد توجه كرد. نخست سهم برخي مراجع دوركيم كه كمتر به آنها توجه شده است. يكي از اين مراجع روسو است. يعني در بحث غليان اجتماعي دوركيم، طنين اراده جمعي ژان ژاك روسو را مي‌يابيم كه خود متهم به نوعي توتاليتاريسم در انقلاب فرانسه شد. همچنين در بحث دوركيم شاهد ردپاي بحث وجدان جمعي روسو و توجه او به وجه عاطفي هستيم. ديگر مرجع دوركيم، سن سيمون و نگرش او راجع به سوسياليسم است. سهم برگسون به خصوص زماني كه از زندگي ديني و خيزش حياتي صحبت مي‌كند را نيز در نظريه صور دوركيم شاهديم. رساله «صور بنيادين حيات ديني» در سال 1912 منتشر شده است. 17 سال پيش از آن رساله «روانشناسي توده‌ها» نوشته گوستاو لوبون منتشر شده است و در آن رساله گوستاولوبون از همين لحظات غليان توده‌ها اما به شكلي منفي صحبت مي‌كند و از توده جنايتكار و باورپذير ياد مي‌كند، توده‌اي كه مي‌توان به راحتي شست‌وشوي مغزي‌اش داشت. بنابراين گوستاولوبون اين لحظات را بسيار غيرعقلاني و خطرناك مي‌داند. از لوبون معمولا براي توضيح بر آمدن فاشيسم استفاده مي‌كنند و موسوليني از او دفاع مي‌كند.

دوركيم در پاسخ به شكست

اما چرا دوركيم در پايان حيات فكري‌اش نظريه‌اي مي‌دهد كه حال و هواي «انقلابي» دارد؟ يكي از پاسخ‌ها اين است كه دوركيم اين بحث را در سال 1912 يعني پس از گذشت 30 سال از مدرسه لاييك مطرح مي‌كند. يعني 30 سال است كه تجربه لاييسيته وجود داشته و 10 سال است كه قانون لاييسيته تصويب شده است. اين پروژه‌اي است كه خود دوركيم در آن شركت داشته و اخلاق مدني را پيشنهاد داده است. او با گذشت اين سال‌ها مي‌بيند كه بيلان اين پروژه شكست است. او در مي‌يابد كه در لحظه تضعيف اخلاق است و آرمان‌هاي اخلاقي تضعيف شده است. اخلاق مدني كه به وجود آورده پاسخگو نبوده و جامعه در يك فضاي پراكندگي به سر مي‌برد و مبناي اخلاقي جامعه از دست رفته است و در نتيجه جامعه بار ديگر به لحظات آفرينشگري نياز دارد. آيا دو نظريه تغيير مورفولوژيك و تغيير جوشان اجتماعي رقيب هستند و بايد يكي را انتخاب كرد يا دو نظريه مكمل هستند؟ من به نگاه دوم گرايش دارم.

اما اين نظريه كه صورت‌بندي «انقلابي» دارد، در يك جامعه پساانقلابي مثل ما را چگونه مي‌توان خواند؟ مقصود از جامعه پساانقلابي، جامعه‌اي است كه 40 سال از انقلابش گذشته، اما انقلاب كماكان در مركز تجربه زيسته اوست، جامعه‌اي كه انقلاب و جنگ را از سر گذرانده و خسته شده و به تعبير دوركيم لحظات غليان اجتماعي نمي‌توانند تا پايان ادامه داشته باشد. غليان اجتماعي مدام ناممكن است. در نتيجه اين جامعه فرسوده در دوره‌اي تاريخي به سمت نقد انقلاب، نقد دوران جوشش و نقد مردم‌گرايي سوق مي‌يابد و از عقلانيت و فرديت بحث مي‌كند و روزمرّگي را مطالبه مي‌كند. پارادايم جامعه تغيير كرده است. در نتيجه با نظريه غليان فاصله مي‌گيرد. نتيجه اين تغيير چيست؟ نتيجه اين ديسكور اين است كه امروز بسياري از جامعه‌شناسان از يك جامعه از هم گسيخته صحبت مي‌كنند، جامعه‌اي كه دچار نابساماني اخلاقي است و در آن فردگرايي خودخواهانه پديد آمده است و در نتيجه به نظر مي‌رسد اين جامعه احتياج دارد به لحظات جوشان خودش بازگردد. راهكار از ديد دوركيم اين است كه براي اينكه جامعه بتواند نسبت به خود آگاهي پيدا كند و شرط آفرينشگري، داشتن آرمان است. جامعه قادر به ايجاد خود نيست، مگر اينكه در عين حال آرماني ايجاد كند. دوركيم مي‌گويد: «اگرچه انقلاب نتوانسته است فرزندي را كه زاييده درست بپروراند و وسط راه رهايش كرد، ولي همين تجربه ناقص به ما اجازه مي‌دهد تا تصوري از آن داشته باشيم و همه‌چيز حكايت از آن دارد كه چنين چيزي دوباره دير يا زود از سر گرفته خواهد شد.» نتيجه من اين است كه ما امروز دوباره مرحله اوليه جوشان را گذرانده‌ايم و دوره مرحله نقد انقلاب را هم گذرانده‌ايم و به تحولات مورفولوژيك نزديك شده‌ايم. به تعبير دوركيم همه‌چيز حكايتگر آن است كه ما وارد يك دوره جديد مي‌شويم، دوره‌اي كه با بازسازي جامعه و فراخوان متفكران اجتماعي و آرمانخواهي و جامعه‌جويي ممكن مي‌شود. اين ميراث دوركيم براي عصر امروز است.

 

 

سارا شريعتي:

پرداختن به دوركيم به عنوان يكي از كلاسيك‌ها ضرورت دارد

امروز دوباره به مرحله جوشان اجتماعي كه دوركيم مي‌گفت رسيده‌ايم

به تعبير دوركيم لحظات غليان اجتماعي نمي‌توانند هميشه دوام داشته باشند

 

حسن محدثي:

جامعه‌شناسي ما، ديگر سالار است

در ايران مدام بنيانگذاران جامعه‌شناسي را ستايش مي‌كنيم

جامعه‌شناسي دوركيم به نوعي جامعه‌پرستي بدل مي‌شود

دوركيم مدام در متون ايراني تقديس مي‌شود

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون