عبور از آفسايد
حسن لطفي
حالا ديگر با قطعيت تمام ميتوان جعفر پناهي را نماد برجسته هنرمنداني دانست كه شرايط و زمانه را به راحتي تسليم خود ميكنند. البته اين را به خاطر موفقيت اخير فيلم سه رخ نميگويم كه جايزهاي از جشنواره معتبر كن برده است. هرچند كه آن جايزه اعتبار زيادي براي پناهي و سينماي ايران كسب كرده است اما ارزشش پيش تلاش او براي تحقق روياهاش اندك است. شايد وقتي حدود هشت سال قبل دادگاهي او را به بيست سال محروميت از فيلمسازي محكوم كرد، خوشبينترين و اميدوارترين علاقهمندان به هنر هفتم هم گمان نميكردند سازنده فيلمهاي موفق طلاي سرخ، بادكنك سفيد، دايره، آفسايد و... بتواند در زماني كوتاه پشت دوربين قرار گيرد و انديشه و روياهاش را بر پرده سينما بتاباند. اما خوشبختانه اين اتفاق حدود يك سال بعد رخ داد و اين يك فيلم نيست؛ اولين قدم سازندهاش براي عبور هوشمندانه از دام آفسايدي بود كه سر راهش گذاشته بودند. اينكه كيفيت هنري اين فيلم و فيلمهاي بعدي جعفر پناهي (پرده، تاكسي، سه رخ) چگونه است چندان اهميت ندارد. (البته منظورم در اين نوشته است و گرنه تمام تلاشي كه پناهي و ديگر فيلمسازان ميكنند وصل به همين ويژگي و ارتباط و انديشهاي است كه با آثارشان به آن دست مييابند.) مهم اتفاقات خوشي است كه براي سينما و آدمها افتاده است. سينما و تاريخش از فيلمهاي يكي از فيلمسازان خوبش محروم نشده است. آدمها هم حالا يك نمونه خوب ديگر براي ايستادگي و تلاش براي رسيدن به روياهاي خود دارند. البته در اينكه بهتر بود چنين شرايطي براي جعفر پناهي به وجود نيايد شكي نيست اما او توانسته است تهديد را به فرصت تبديل كند و از نااميدي، گوشهنشيني و تسليم آرزوي ديگران شدن دور شود. جالبترش اينجاست كه جعفر پناهي در اين مدت با ساخت اين فيلمها نوع متفاوتي از فيلمسازي را تجربه كرده است. نوعي كه در آن در كنار كارگرداني، تصويربرداري، بازي و... هم انجام ميدهد. مرز ميان سينماي داستاني و مستند را دايم رد ميكند و از نظر بودجه و هزينه هم از بودجههاي كلان سينماي حرفهاي فاصله ميگيرد. همه اينها نشاندهنده اين است كه زمانه و برخي آدمهاش ميتوانند آدم را از اسب پايين بكشند اما نميتوانند او را از اصل و روياهاش دور كنند. البته به شرط آنكه مثل جعفر پناهي جسارت عبور از آفسايد و بالا رفتن پرچم خط نگهدار و سوت و كارت قرمز داور را داشته باشيم.