از غذا براي سيستان تا كتاب براي روستاها
نيوشا طبيبي
در خبرها آمده بود كه عده زيادي از خويشان هموطن در سيستان و بلوچستان از گرسنگي رنج ميبرند و بسياري از روستاهاي آنجا آب ندارند و تشنگي هم ميكشند. خبر گرسنگي كودكان، آن هم كودكاني همخانه و هموطن، سخت اندوه بار است. هر گرايش سياسي و هر جنگ و جدلي كه اصلاحطلبان و اصولگرايان با هم دارند پيش اين مصيبت رنگ ميبازد. اين سختي و رنج چنان غمانگيز است كه بايد دست در دست هم بدهيم و هر چه زودتر كاري كه در هنگام وقوع زلزله انجام دادهايم را دوباره تكرار كنيم و براي كاهش درد و رنج همميهنانمان بشتابيم. كاري به دولت نداشته باشيم كه سخت گرفتار است و كندي ديوانسالاري سرعت عمل را از او ستانده. بياييد دوباره دست بالا بزنيم و محمولههاي كمك تدارك كنيم. بر سر مردم سيستان و بلوچستان آوار زلزله فرود نيامده، آوار گرسنگي آمده، بياييد براي آنها كاري كنيم. هشتگ #غذا-براي-سيستان را راه بيندازيم و در فضاي مجازي و از هر امكان رسانهاي براي جمعآوري كمك استفاده كنيم.
روزنامهها براي آنكه نشان دهند هنوز كارايي دارند در اين امر پيشقدم شوند تا به خويشان سيستاني و بلوچ خود ياري و خوراك برسانيم. فراموش نكنيم همه ما ايرانيان خويش و قوم يكديگريم كه در خانه ايران با هم زندگي ميكنيم.
اعمال قوانين و رويههاي عجيب و بدون توضيح در دستگاههايي كه كار خدماترساني به مردم را بر عهده دارند سخت تعجبآور است. بانك مركزي پرداخت قبض يا انتقال پول از طريق كدهاي دستوري را فقط به يك بار در روز و آن هم براي يك كارت محدود كرده!اي كاش حداقل توضيح بدهند كه دليل اين تدبير و تصميم چيست تا مردم دليل اين تصميم را متوجه بشوند و ناراضي و ناخشنود نشوند.
حقيقتا كه نميخواهم فقط خبرهاي بد را ببينم، شك ندارم كه با همه مشكلات و كمي و كاستيهايي كه وجود دارد، ايران از بهترين كشورهاي منطقه با ظرفيتهاي بينظير فرهنگي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي است. اگر مديران و تصميمگيرندگان، با مهر به ميهن و بدون در نظر گرفتن مصالح جناحي و حزبي تصميمگيري كنند، وسواس و پاكي و دقت در هزينه كردن بودجه اداره و سازمان متبوعشان داشته باشند و به جاي بيگانه و نامحرم دانستن مردم دست دوستي و مهر به آنها دهند ميتوان بر مشكلات فائق آمد. مهرباني كردن با مردم و اعمال قانون از راههاي ظريفتر و مهرآميزتر، هميشه لازم است و اين روزها لازمتر. نكته تاسفبار اين است كه بسياري از مديران بعد از تكيه زدن بر جايگاه و مسند رياست، فراموش ميكنند كه نشستن آنها بر اين صندلي فقط براي خدمت به ميهن و مردم است. بعضي از آنها بناي لجبازي با مردم و رنجاندن آنها را ميگذارند و به غلط تصور ميكنند كه اين لجبازي و سرسختي نشانه استحكام در مديريت است.
يادآوري اين نكته كه كشور ما ظرفيتهاي بينظيري براي گردشگري دارد كه عاطل و باطل مانده و در حال نابودي است، ديگر خستهكننده شده؛ گويي واقعا عزمي براي اصلاح امور و سامان دادن به اوضاع دو حوزه مهم ميراث فرهنگي و گردشگري وجود ندارد. سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري با وجود محدوديتهاي عديده و موازيكاريهاي سازمانهاي ديگر مانند اوقاف و شهرداريها و فرمانداريها و البته سستي و بيانگيزگي و نگاه كهنه و واپسگرايانهاي كه مديرانش به مقوله گردشگري دارند، فقط نامي را يدك ميكشد.
از ناكارآمديهاي دستگاه ميراث يكي هم داستان خانه صادق هدايت است. در همه جهان معمول است كه خانه نويسندگان بزرگ را به مكاني براي يادبود و حفظ آثارش تبديل ميكنند، چنانكه در ايران هم معمول شده است. خانه صادق هدايت، پشت بيمارستان اميراعلم واقع شده و اين بيمارستان به هر دليلي آن را تصرف كرده و به هيچ عنوان حاضر نيست از آنجا چشمپوشي كند. نكته جالب اينجاست دو سازمان كه هر دو تحت مديريت يك دولت قرار دارند، در موضوعي واحد و براساس منافع ملي و با در نظر گرفتن اين نكته كه همه اين اموال متعلق به ملت است نميتوانند با يكديگر توافق كنند. روشن است كه دليل اين مخالفت و جنگ - شايد از نوع زرگري - آن است كه دعوا نه بر سر حفظ يك اثر تاريخي و ياد نويسندهاي ايراني است، بلكه جنگ و اختلاف بر سر مطامع مديريتي و سليقههاي شخصي است كه به راحتي ضررش متوجه دارايي و اموال عمومي و ميراث معنوي ايرانيان ميشود وگرنه چطور ممكن است سازماني دولتي در سطح ميراث كه رييسش معاون رييسجمهور است حريف يك بيمارستان نشود؟!
در شبكههاي اجتماعي چند روحاني جوان را تعقيب ميكنم كه كار فوقالعادهاي را پيشه كردهاند و با كوله باري از كتاب، با خودروي شخصي و گاه حتي پياده به روستاهاي دورافتادهاي سر ميزنند كه بسياري از مديران محلي حتي نام آنها را نشنيدهاند. آنها براي بچههاي روستاها برنامههاي كتابخواني و فرهنگي تدارك ميكنند، خداوند پشت و پناهشان باشد و امثال آنها را تكثير فرمايد.