• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4115 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۳۱ خرداد

معلم‌ها را ببينيم

علي وراميني

اين‌روزها هرچي غير از فوتبال بگوييد و بنويسيد در ميان اخبار ريز و درشت گم مي‌شود و البته انسان‌هايي هم خرد مي‌شوند. خرد شدن انسان‌هايي كه نه هنگامه جام‌جهاني صداي‌شان به گوش كسي مي‌رسد و نه وقتي ديگر. برعكس كوچك‌ترين خبر فوتبالي كه حتي بخواهي هم نمي‌تواني نشنوي. مثلا همه ما مي‌دانيم كه قرار است وزارت ورزش به‌ازاي هر برد تيم‌ملي، به اعضا و كادر فني 600 هزار دلار پاداش دهد.

همه آنهايي هم كه نمي‌دانستيم وقتي وزير ورزش با دوربين و بوق و كرنا به كمپ تيم ملي رفت و اين پاداش را هنوز عرق بازيكنان و كادر فني خشك نشده به آنها داد تا خدايي نكرده حرفش ذره‌اي بالاوپايين نشود، متوجه شديم.

وزير سريعا اين پاداش را شخصا به كمپ رساند تا بچه‌هاي تيم‌ملي احتمالا خرجي كم نياورند و با روحيه مضاعف به ديدار بعدي بروند. نوش‌جان‌شان، زحمت كشيدند. شكرخدا و از قرار معلوم دولت هم آنقدري دارد كه سريعا به وعده‌اش وفا كند! اما همان روز در وزارتخانه‌اي ديگر كه سروكارش عوضِ چهره‌هاي معروف با مردماني است كه تاثيرگذارترين افراد جامعه هستند، اوضاع به گونه‌اي
ديگر بود.

وزير آموزش‌وپرورش باز هم شرمنده بخشي از كاركنانش شد و معلماني كه پاداش‌شان ماه‌هاست به تعويق افتاده، جلوي اين وزارتخانه تحصن كردند. آنها هم مانند فوتباليست‌هاي‌مان پاداش‌شان را مي‌خواهند. اما اين پاداش و آن پاداش به قول اهلِ منطق تنها «مشترك لفظي» است.

آن كجا و اين كجا؟ چند هزار دلار براي جواني كه اين پاداشِ 90 دقيقه تلاش‌اش و خرج يك ماهش است كجا و نصف همان پاداش براي زحمت سي‌ساله زن يا مردي كه در آستانه بازنشستگي، سالخوردگي، كم‌تواني، شروع بيماري و احتمالا هزاران خرج و بدهي انباشته شده است كجا؟ معلماني كه اگر سر وقت پاداش ناچيزِ خود را براي كاري كه هميشه شنيديم شغل انبياست مي‌گرفتند شايد 10 متر از خانه‌اي، 50 سكه طلا‌يي يا خودروي توليد داخلي مي‌توانستند بخرند و اگر همين امروز (نه فردايي كه نمي‌دانيم چه مي‌شود) به آنها پاداش‌شان را بدهند 5 متر همان خانه، 20 سكه و [هيچ] خودرو مي‌توانند بخرند. همه‌ ما وضعيتِ معلم‌هاي‌مان را مي‌دانيم و همه‌ ما تنها 12 ارديبهشت با گفتن چند حرفِ نوستالژيك دِين‌مان را
ادا مي‌كنيم.

اما اين را مساله خود نمي‌كنيم كه واقعا چرا بايد چنين باشد؟ چرا معلمي بعد از 30 سال كار كه در فرهنگ و حتي شرع ما شغلي والاست چنين بايد در معيشت، زندگي روزمره و وصول حقش دچار مشكل شود؟ احتمالا معلم‌هاي متحصن وقتي خبرهاي فوتبالي را مي‌شنوند خود را ملامت خواهند كرد كه بچه‌هايي را از پاي فوتبالِ حياط به كلاس درس كشاندند و از آنها پرسيدند علم بهتر است يا ثروت؟‌ اي كاش فوتبال همانقدر مهم و كارساز بود كه عادل فردوسي‌پور، آقاي صدر و ديگر عشاق فوتبال مي‌گفتند و معلم‌هاي ما هم با بردِ تيم‌ملي رنج‌شان كاسته مي‌شد و دست‌هاي خالي‌شان بعد از عمري زحمت پر؛ تا به جاي تحصن در آفتابِ داغ به فكر سور و سات بازي بعد باشند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون