• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4119 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۵ تير

سود و زيان خلق

سيد علي ميرفتاح

سر و صداها و مصاحبه‌ها و تيترها و كامنت‌هاي سياسي/ اقتصادي اين چند روزه، مرا ياد قصه‌اي در مثنوي شريف انداخت. مردي از حضرت موسي(ع) مي‌خواهد تا او را نطق حيوانات بياموزد. هرچقدر پيامبر خدا سعي مي‌كند او را از صرافت چنين خواهشي بيندازد نمي‌تواند. نه تنها آتش تمنايش كم نمي‌شود، تيزتر هم مي‌شود. «گرم‌تر شد مرد زان منعش كه كرد/ گرم‌تر گردد همي از منع مرد». مصرع دوم اين بيت فارسي، همان عبارت مشهور عربي است كه اغلب علما در زمره حديثش ثبت و ضبط كرده‌اند: «الانسان حريص علي ما منع». سرانجام باريتعالي پادرمياني مي‌كند و به موسي مي‌فرمايد كه بياموزش. دليلي كه مولانا از زبان خدا مي‌آورد محل تامل است: «رد نكرديم از كرم هرگز دعا». از خدا بخواهيم كه دعاي ما را هم رد نكند و اين سرزمين را از همه آفت‌ها و بلاها و معضلات و مشكلات حفظ كند، نقشه دشمنان را نيز نقش برآب كند. بگو ان‌شاءالله... موسي پس از كلي انذار و نصيحت زبان حيوانات را به مرد ياد مي‌دهد و او را به خانه‌اش مي‌فرستد. مرد همين‌كه به خانه مي‌رود در اولين اقدام گوش مي‌ايستد و مكالمه سگ و خروسش را مي‌شنود. سگ گرسنه به خروس اعتراض مي‌كند كه در اين كمبود غذا تو همه ته‌سفره را مي‌خوري و چيزي براي من نمي‌گذاري. اين مكالمه‌ها بسيار شيرين است و حيف است اصل داستان را از زبان مولوي نشنويد. اما چون در اين‌باريكه بيش از هفتصد كلمه جا ندارم پيشنهاد مي‌دهم بعد از خواندن كرگدن‌نامه به سراغ دفتر سوم مثنوي برويد و از اول تا به آخر قصه را با صداي بلند ودر محضر دوستان‌تان بخوانيد و وقت‌تان را خوش كنيد. من اما مجبورم داستان را درز بگيرم و از زبان خروس خطاب به سگ بنويسم كه «غصه نخور. به زودي اسب خواجه سقط مي‌شود و عيد سگان فرا مي‌رسد». خواجه همين‌كه از مرگ قريب‌الوقوع اسب باخبر مي‌شود به سرعت خود را به بازار مي‌رساند و اسبش را تا زنده است و نفس مي‌كشد مي‌فروشد. روز بعد سگ گرسنه‌تر از روز قبل به خروس گلايه مي‌كند كه نه اسبي مرد و نه سفره‌اي براي ما پهن شد. «گفت آخر آن خروس باخبر/ كه سقط شد اسب او جاي دگر/ ليك فردا استرش گردد سقط/ مر سگان را باشد آن نعمت فقط». باز مرد اقدام به موقع مي‌كند و استرش را هم مي‌فروشد و «زيان» را به گردن ديگري مي‌اندازد. فردا كه استراق سمع مي‌ايستد، مي‌فهمد كه عنقريب اجل غلامش سرمي‌رسد. «اين شنيد و آن غلامش را فروخت/ رست از خسران و رخ را برفروخت». قبل از اينكه فرجام قصه را بگويم خوب است بنويسم كه چرا حوادث اخير اين داستان را برايم تداعي كرده. در مملكت ما بعضي از سوداگران عادت‌شان اين است كه تا خبري مي‌شنوند و في‌المثل از بالا و پايين شدن ارز اطلاع حاصل مي‌كنند، في‌الفور زيان خود را به گردن ديگري –بخوانيد به گردن مشتري‌هاي بخت‌برگشته- مي‌اندازند و خود دست پر و با سود زياد از مهلكه بيرون مي‌آيند. تحريم مي‌شويم، مردم ضرر مي‌كنند، بازار ارز ملتهب مي‌شود، مردم تاوان مي‌دهند، برجام هوا مي‌رود، مردم خسارتش را مي‌پردازند. ضرري كه اصولا براي آنها مقدر شده بود، چون به موقع جاخالي مي‌دهند، از آن مي‌رهند به من و شما اصابت مي‌كند. همين قصه‌اي كه جهرمي لو داده گواه روشني است كه سر افزايش دلار، اغلب وارد‌كنندگان گوشي موبايل نه‌تنها سود كلاني به جيب زده‌اند بلكه دو قورت و نيم‌شان هم باقي است. اتفاق بد اما اين است كه اخيرا اين اخلاق بازار به سياستمداران هم سرايت كرده، آنها هم به بركت تكنولوژي و رسانه‌هاي ديجيتال همين‌ كه از نزول خسارتي باخبر مي‌شوند، سريع‌السير «كي‌بود كي‌بود من نبودم» به بازار مي‌روند و مشتري‌هاي ساده و بي‌خبري را پيدا مي‌كنند و خسارت را به گردن‌شان مي‌اندازند و الفرار. الان همه درباره اتفاقات سياسي و اقتصادي طوري موضع مي‌گيرند و طوري مصاحبه مي‌كنند و طوري دنيا را تجزيه و تحليل مي‌كنند كه خدايي نكرده يك وقت بر دامن كبريايي‌شان گرد خسارت ننشيند و غفلتا بغتتا ضرري به گردن‌شان نيفتد. غافل از اينكه خدا جاي حق نشسته و عندالزوم، سر گردنه جلوي خودخواهان را مي‌گيرد و خسارت را از دماغ‌شان درمي‌آورد. ادامه قصه را بايد محض عبرت خواند. بالاخره يك روز مرد از مكالمه سگ و خروس دستگيرش شد كه نوبت به خود او رسيده و يقينا «گاو خواهد كشت وارث در حنين». بيچاره سراسيمه به نزد پيامبر خدا مي‌رود و از او مي‌خواهد كه به دادش برسد. بشنويد ببينيد موسي به او چه مي‌گويد: «گفت رو بفروش خود را و بره/ چونك استا گشته‌اي برجه زچه/ برمسلمانان زيان انداز تو/ كيسه و هميان‌ها را كن دوتو... فكر نكنم اين ابيات احتياج به ساده‌نويسي داشته باشند. هرچقدر هم كه زيان خود را سر خلق‌الله سرشكن كنيد بالاخره نوبت به شما هم مي‌رسد. الا ما رحم ربي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون