عليه فساد، براي فساد
كاوه فولادينسب
نقد، هم روح پديدهها را جلا ميدهد و هم جسمشان را. در زمانه ما تصور جامعه بدون نقد كموبيش غيرممكن است. در غياب نقد و نقادي فساد فراگير ميشود و چه خطري بالاتر از اين؟ اما اين هم هست كه نبايد نقد را با نق اشتباه گرفت. نقد كردن يك چيز است، نق زدن يك چيز ديگر. نقد مصالحي را در نظر ميگيرد و رو به سوي تعالي دارد، نق زدن اما كاري است معمولا فقط براي خالي نبودن عريضه.
بالاتر از اينها اما، دفاع از كيان نقد و نقادي است. در ذات نقد ميل به اصلاح نهفته است و تصور يا توقع عمومي از كسي كه دست به نقد ميزند، اين است كه مصلح باشد. متاسفانه گروه يا قشر اجتماعي- شايد- جديدي در ايران شكل گرفته كه هدفش از نقد، اصلاح نيست؛ يافتن دستاويز و توجيهي براي عمل فسادآميز خودش است. بعضيها صبح تا شب مشغول حرف زدن درباره فساد دانهدرشتها هستند، كه اتفاقا در ذات خودش امري لازم است؛ همان كه روح و جسم پديدهها را جلا ميدهد.
تا اينجاي كار ايرادي كه ندارد، هيچ، درست و حياتي و لازم هم هست. ايراد آنجاست كه بعضي از همينها (همين گروه يا قشر اجتماعي جديدي كه گفتم)، در صف اول خريد و احتكار سكه و ارز ميايستند، تا جايي كه دستشان برسد از رانت و رابطه استفاده ميكنند، از منابع ارز مسافرتي سوءاستفاده ميكنند (ارز مسافرتياي كه يارانهاش از منابع عمومي است و منطقا براي سفرهاي تفريحي شهروندان نبايد هزينه شود؛ بلكه بايد به سفرهاي حياتي و لازم مثل سفرهاي درماني اختصاص يابد) و
غيره.
اخيرا به يكي از اين دوستان گفتم «تو كه مدام از فساد دانهدرشتها حرف ميزني، درسته از ارز مسافرتي استفاده كني براي عشقوحال؟ و بدتر: اينكه ببري مازادش رو تو بازار آزاد بفروشي؟» سوال دوم را بيجواب گذاشت و در جواب سوال اول گفت «يعني من يه سفر تو سال حق ندارم برم؟» گفتم «خوب شد تو كارمند فلانجا نيستي؛ وگرنه هموني بودي كه ميگفت يعني من يه مازراتي حق ندارم داشته باشم؟»
گفتوگويمان چندان پايان خوشي نداشت؛ چون او توقع نداشت رفتار فسادآميزش اينطور زير تيغ نقد قرار بگيرد و او را كنار كساني قرار دهد كه مدام دارد نقدشان ميكند. خيالش پيش خودش راحت بود كه چون در جاهاي ديگر فسادهايي بزرگتر رخ ميدهد، فساد- به نظر خودش- كوچك او، نهتنها اهميتي ندارد كه اصلا حق اوست! غافل از اينكه فساد، فساد است و آدم فاسد، آدم فاسد.
خطر اين گروه اجتماعي كه بياخلاقي را در جامعه عمومي ميكنند، كمتر از دانهدرشتها نيست (آنها تعدادشان كمتر و فسادهايشان بزرگتر است و اينها فسادشان كوچكتر و تعدادشان زياد)؛ گروهي كه مدام عليه فساد دانهدرشتها حرف ميزند، تا توجيهي براي فسادهايي در اندازه توانش دستوپا كند. كاري كه اين گروه ميكند، نقد نيست، تجاوز به ساخت نقد است: حرف زدن عليه فسادهاي بزرگ، براي موجهسازي فسادهاي كوچك.