واقعيتي كه رسانهها پنهان ميكنند
سيدمحمد بهشتي
زود قضاوت نكنيد. بهسادگي اعتماد نكنيد. فريب نخوريد. صبر داشته باشيد چون ماه چندان پشت ابر نميماند. در اوضاع آشوب كنوني كه از در و ديوار خبر ميبارد و در گردابي از آشفتگي غرقمان ميكند بهترين اقدام شكيبايي است.
هرچند «رسانه» پلي ارتباطي ميان وقايع و مخاطبين است و بزرگترين سرمايهاش اعتماد مخاطب به اينكه وقايع را همانطور كه هست منعكس ميكند، ليكن اين بخشي از ماجراست. واقعيت اين است كه هر رسانه كارفرمايي دارد كه بنا به منويات او همواره بخشي از واقعيات پنهان و بخشي از آن متورم ميشود. در عين حال بُردِ رسانه توفيق در القاي اين منويات به مخاطب در عين پنهان كردن كارفرماست؛ بهترين حالت وقتي است كه مخاطبين باور كنند كه خود كارفرماي رسانهاند. برنامههايي با مضمون «آنچه شما خواستهايد» در زمره قديميترين راهبردها براي تحقق اين هدف بوده و در همان حال نبض مخاطب را به دست كارفرما ميداده تا او بفهمد چقدر توانسته براي خود و اهدافش سرمايه اجتماعي تدارك ببيند. ايبسا رسانهاي كه موقعيتش را متزلزل ديده ناچار به تدارك برنامه يا ابراز نظري با وجود ميل كارفرما شود تا اطمينان مخاطب پايدار بماند. رسانه با هر چه آشكارتر شدن كارفرما و سلب اعتماد مخاطب، ميل به بدي ميكند و بدترين وضعيت وقتي است كه كارفرما خود تبديل به مخاطب شود؛ يعني متوليان رسانه ناگزير باشند كه دايما خيره به چهره كارفرما، رسانه را راهبري كنند تا نكند با وجود ميل او قدمي بردارند. در اين وضعيت رسانه، بهعكسِ هدف اصلياش، نبض كارفرما را دست مخاطبين داده و آنها از روي برنامهها زود ميفهمند كه كارفرما از چه راضي است و از چه ناراضي و اميال كارفرما در برابر چشمان بسياري عريان ميشود.
تا اوايل دهه هفتاد شمسي تعداد رسانهها در همه جهان محدود بود و چون ميشد فضاي رسانهاي را در شرايط قرنطينه اداره كرد، جلب اعتماد مخاطب كار دشواري نبود. به سخن ديگر تا اين زمان رسانه در مقام «من ميدانم» قرار داشت و مخاطب در موقعيت «من نميدانم» و رسانه با اندك تدابيري موفق ميشد مخاطب را متقاعد كند كه چشم و گوش او در رويدادهاي مختلف است و ميان رسانه و مخاطب فاصلهاي نيست. از اينرو بسيار بودند كسانيكه در تمام عمر به مطالعه يك عنوان رسانه، مثلا روزنامه اطلاعات، بسنده ميكردند. اما از دهه هفتاد شمسي به اينسو، به علت تحولات تكنولوژيك، اين شرايط قرنطينه و محدوديت رسانهاي منتفي شده و تنوع و تعدد رسانهها به شكل انفجاري افزايش يافته بهطوريكه اگر تا پيش از آن بايد اراده ميكرديم تا از طريق توسل به رسانهاي پيامي را دريافت كنيم امروز بياراده در محاصره رسانههاييم. اين وضعيت مناسبات مخاطب و رسانه و كارفرما را دگرگون كرده؛ از سويي قرائتهاي متنوع رسانهها از رويدادي واحد، از مرجعيت هر رسانه كاسته و رسانه را از مقام «من ميدانم» اخراج كرده است. پس راه رسانه در جلب اعتماد مخاطب دشوارتر شده. از سوي ديگر مخاطب دستش براي اطلاع از يك رويداد از زواياي مختلف بازتر شده؛ يعني همه رسانهها هرقدر هم كه بنا بر منويات كارفرمايشان بخشي از واقعيت را پنهان كنند، باز تقاطع پيامهاي رسانهاي به مخاطب اين امكان را ميدهد كه بفهمد آن واقعيتي كه هر رسانه بخشي از آن را پنهان كرده چيست و اين امكان مخاطب را به وضعيت «من ميدانم» بركشيده است.
شرايط جديد رسانهها را آرامآرام به تغيير رويه واداشته است. طبعا رسانههايي كه سابقهاي بيش از دهه هفتاد داشتهاند مثل راديو و تلويزيون و نشريات و... ديرتر پي به اين تغيير وضعيت ميبرند و نسبت به رسانههايي چون شبكههاي اجتماعي كه در بستر جديد متولد شدهاند، از خود كرختي بيشتري نشان ميدهند. به همين ميزان مخاطبين نيز رفتهرفته آموختهاند كه به هيچ رسانهاي اعتماد نكنند و منتقدانه بنگرند. ليكن شايد آخرين گروهي كه متقاعد به تغيير شوند، كارفرمايان رسانههاي نسل قبل باشند؛ چرا كه وضعيت جديد تحقق منويات آنان را موكول به هوشمندي بيشتر ميكند. در هر صورت آنان نيز گريزي از پذيرش ندارند وگرنه محكوم به فنا خواهند بود.
در رويارويي با آرايش جديد فضاي رسانهاي، بر مخاطبين واجب است كه هرچه زودتر از انفعال دربيايند. چراكه رسانهها از ظرفيتهاي ما براي فريبخوردن حداكثر بهره را خواهند برد و در عوض مواجهه سنجيده با رسانه است كه آنها را تبديل به مزيتي براي آگاهشدن ميكند. آنچه ما به مثابه مخاطب بايد بياموزيم اين است كه همچون گذشته به سادگي به فضاي رسانهاي اعتماد نكنيم و بدانيم هر رسانه پشتِ آنچه آشكار ميكند چيزهايي را پنهان كرده است. در قضاوت شكيبا باشيم و مطمئن باشيم كه در وضعيت جديد قرار نيست ماه، مدت طولاني پشت ابر بماند. هرچند صبر كردن در موقعيتِ قضاوت، دشوار است ليكن تحمل شرمساري ناشي از داوري نادرست از آن سختتر است و در عوض چشيدن حلاوت درك واقعيت جبران اين سختي را خواهد كرد.