فوتبال، ورزش «مردم»
محسن آزموده
تصوير دولتمردان (و حالا ديگر بايد بگوييم دولتزنان) و سياستمداران در جايگاههاي اختصاصي استاديومهاي ورزشي، در حالي كه از پشت شيشه تيم ملي كشورشان را تشويق ميكنند و بالا و پايين ميپرند، جالب توجه و در عين حال رقتانگيز است. آدمهايي كه هميشه خودشان را برتر و بهتر از بقيه تلقي ميكنند و همه جا همراه با خيل خدم و حشم و دبدبه و كبكبه ميروند، در ميان انبوه تماشاگران فوتبال، مثل بچههاي هيجانزدهاي هستند كه نميتوانند روي صندلي بند شوند و مثل اسپند بالا و پايين ميپرند، تا شايد نشان دهند كه چقدر سرنوشت تيم كشورشان برايشان مهم است و تا چه اندازه براي نتيجه بازي اهميت قائلند. شاهدي آشكار بر احتياج عرصه سياست به محبوبيت و جذابيت فوتبال و فوتباليستها براي تبليغات سياسي و اينكه از قضا اين سياستمدارانند كه محتاجند تا با الصاق خود به فوتبال، براي خود وجاهت و محبوبيت خريداري كنند نه بالعكس. اگرچه اين سخن نافي نقش (در بيشتر مواقع منفي) سياست در ورزش به نحو عام و فوتبال به طور خاص نيست. همچنان كه مناسبات اقتصادي (متاسفانه) تاثيري انكارناپذير در وضعيت فوتبال و فوتباليستها دارد. با اين همه، فوتبال ورزشي است كه با وجود حجم عظيم حاشيههايي كه گاه بر متن آن غلبه ميكند، در نهايت استوار است به مهارت و قدرت و توانايي و استعداد 23 نفر كه در محدوده مستطيل سبز، دنبال يك توپ گرد ميدوند. گيرم به دلايل متعدد و متنوع، كشاكشهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و... دست از سر ساق پاهاي اين آدمها بر ندارد و ذهن و ضميرشان درگير ميليونها (بعضا ميلياردها) چشمي باشد كه به نحوه نقشآفريني آنها در زمين محدود چمن دوخته شده باشد. از برخي جهات نيز دموكراتيكترين ورزشهاست، زيرا چنان كه برخي صاحبنظران خاطرنشان شدهاند، ورود اوليه به آن نيازمند شرايط خاص و ويژهاي نيست، يعني مثلا به لحاظ بدني لازم نيست حتما آدم قدبلندي باشد يا وزن خاصي داشته باشد. مهمتر از آن اينكه هر كسي ميتواند فوتبال بازي كند و نياز به امكانات اقتصادي ويژهاي نيست. البته نميتوان انكار كرد كه با هرچه اقتصاديتر شدن و سياسيتر شدن فوتبال در دهههاي اخير، بخت كساني كه از آموزشها و ظرفيتهاي خاص بهره ميبرند، براي ارتقا بالاتر است، اما عليالحساب هنوز بسياري از ستارگان فوتبال از طبقات متوسط و حتي فرودست جامعه برآمدهاند. از اين حيث فوتبال ورزش طبقه متوسط يا با تسامح ميتوان گفت، ورزش مردم است و تقابل آن با سياست و اقتصاد را ميتوان رويارويي مردم با سياستمداران و پولدارها خواند. يعني از يكسو به دليل جذابيتهاي فوتبال سياسيون و سرمايهدارها بيوقفه ميكوشند آن را به خودشان بچسبانند و از مزيتهاي سياسي و اقتصادي آن بهره بگيرند و از سوي ديگر مردم، در اكثر مواقع، بيتوجه به اين دست و پا زدنها، دل به قهرمانهاي معموليشان بستهاند كه با سر و شكل عادي و قد و قواره معمولي، بازي ميكنند و دنبال توپ ميدوند و شادي و غم آنها را رقم ميزنند. بگذريم كه بعضا ستارهها و فوقستارههاي امروز فوتبال، در پرتو صنعت فرهنگ سلبريتيساز جديد، به طور روزافزون ميكوشند از خود تصوير «ابرانسان»هايي را بسازند كه از ساير آدمها متفاوت و برترند و رسانهها نيز در اين قهرمانسازي آنها را ياري ميكنند. اما نتايج جامجهاني امسال نشان داد كه فوتبال همچنان ورزش آدمهاي عادي است؛ آدمهايي كه شايد «ابرمرد» تحريفشده نيچه نباشند، اما ميتوانند با اتكا به هوش و مهارت فردي در مشاركت با يارانشان شگفتانگيزترين نتايج را پديد آورند. سياستمداران هم اين ميان دنبال سر آنها راه ميافتند و از خرمن محبوبيت آنها خوشهچيني ميكنند؛ دريغ از اينكه ديرزماني است دستشان رو شده و مخاطبان عمومي فوتبال ميدانند كه آنها براي چه سوت ميزنند!