خيلي روانكاو، خيلي روشنفكر
علي مسعودينيا
درست نميدانم در ايران چند كتاب از توماس مان ترجمه شده است اما مان هرچند اسمش هميشه قاطي غولهاي ادبيات دنيا بوده، آنقدرها هم خوانده و شناخته نشده است. از او لابد «مرگ در ونيز» را به خاطر داريم و «خانواده بودنبروك» و شايد «كوه جادو». اگر همينها را هم به خاطر نداريم و تازه ميخواهيم توماس مان بخوانيم كه مبادا در جامعيت سوادمان شبههاي باشد، حتما بايد به خودمان يادآوري كنيم كه خواندن آثارش چندان آسان و لذتبخش نيست. دليلش هم اين است كه توماس مان علاوه بر آن سبك هيولاوار و حماسي و فاخرش در نوشتن، بهشدت دغدغههاي انساني و اجتماعي داشته است. از نويسندهاي كه پيشاپيش متوجه شده ظهور رايش سوم ممكن است كل دنيا را به فنا بدهد جز اين هم انتظار نميرود البته. خلاصه كه توماس مان هميشه در شخصيتپردازي نگاهي روانكاوانه و ژرفنگر و در وصف حيات اجتماعي بشر نگرشي روشنفكرانه و تحليلگر دارد. سادهاش اينكه با خواندن آثار توماس مان ميتوان با يك تير چند نشان زد؛ هم داستان حسابي و سطح بالا خواند (خصوصا كارهاي كوتاه يا نوولتهايش خوشايندتر است از نظر حقير)، هم ميشود كلي چيز ياد گرفت در باب ماهيت ناخودآگاه انساني و سائقهاي رواني (كه خبر داريد كلا اين آلمانيها در اين زمينه خيلي خبره هستند) و هم ميشود معلومات و دريافتهاي تاريخي و سياسي و اجتماعي را سر و شكلي داد. توماس مان از آن نويسندههاي مرجع است؛ از همانهايي كه شايد سالهاست نظيرشان به دنيا نيامده است. البته تقصير دنيا نيست احتمالا. باري، توماس مان نويسنده صاحبسبك، پراهميت و جريانسازي بوده و هنوز هم هست. هنوز هم در بسياري از تاريخنگاريهاي تحليلي ادبيات و مقالات مهم در باب سبكشناسي و نقد روانكاوانه به آثار او ارجاع داده ميشود و خوشبختانه دو اثر بسيار مهمش، «خانواده بودنبروك» و «مرگ در ونيز» هر دو-البته تا آنجا كه راه داشته به طور كامل- به فارسي ترجمه شده و در دسترس هستند و گرچه خواندنشان ممكن است با قدري مرارت همراه باشد، اما اين مرارت از لذت نهايي چيزي كم نميكند. پيداست و البته مورخين نوشته و گفتهاند كه توماس مان در بسياري از آثار بخشي از زندگي خود را به تصوير كشيده و به آن جنبهاي قابل تكثر و تعميم بخشيده است. اين است كه بهترين و مشهورترين اثرش «مرگ در ونيز» داستان نويسندهاي را روايت ميكند كه درمييابد ديگر قادر به نوشتن نيست و شور و انگيزهاي براي قلم به دست گرفتن ندارد و عجيب اوصافش به عمق روح آدمي چنگ ميزند.