ترجمه وامدار نجف دريابندري است
مهدي غبرايي
نجف دريابندري بيشتر روي ادبيات امريكايي و نه حتي انگليسي متمركز شده است و رمان «بازمانده روز» نوشته كازوئو ايشيگورو كه انگليسي-ژاپني است، از جمله استثناها در كار اين مترجم محسوب ميشود. از برجستهترين آثار منتشر شده از او ميتوان به «سرگذشت هكلبري فين» نوشته مارك تواين و «بازمانده روز» اشاره كرد. او از اولين مترجمان ايراني است كه در كار خود سبك و لحن نويسنده را لحاظ كرده و در ترجمههاي خود تنها رنگ و بوي مترجم را به اثر نداده است.
«پيرمرد و دريا» با ترجمه نجف دريابندري بهترين برگردان آثار همينگوي به فارسي محسوب ميشود. (ميدانيد كه من دو اثر «اين ناقوس مرگ كيست؟» و «داشتن و نداشتن» اين نويسنده را ترجمه كردهام و البته نميتوانم كار خودم و ديگران را با كار ايشان قياس كنم- ديگران بايد اين قضاوت را انجام دهند- زيرا من و بسياري از مترجمان شاگرد محمد قاضي، نجف دريابندري و احمد شاملو، رضا سيدحسيني و... هستيم).
با اين حال شخصا درباره «پيرمرد و دريا» از نظر سليقهاي برخي موارد را نپسنديدهام. به عنوان مثال دريابندري در اين رمان از لفظ بمبك به جاي كوسه استفاده كرده كه از ذهن خواننده غيرجنوبي اين اصطلاح و برخي مشابه آن دور است.
نجف دريابندري از شخصيتهاي اثرگذار در مترجمان عصر ما كه يك نسل پس از ايشان هستند، به حساب ميآيد و همه ما به نوعي وامدار او هستيم.
كاوه ميرعباسي، منوچهر بديعي، عبدالله كوثري، من و ساير مترجمان حتما در كارهايمان از دريابندي تاثير گرفتهايم، چنانچه از ديگران نيز در ترجمه آموختهايم. براي من بهويژه برخي آثار ترجمه شاملو در نگارش و ترجمه بسيار آموزنده است.
او در مقام مترجم گاه خود را به متن تحميل ميكرد اما برخي ترجمههاي شاملو تاثير زيادي روي كارهاي من داشته است. محمد قاضي از ديگر كساني است كه از او در كنار دريابندري در آثاري كه منتشر كردهام، وام گرفتهام. پس از اين افراد، ابوالحسن نجفي و سيدرضا حسيني به عنوان كساني كه روي من اثرگذار بودهاند، قرار ميگيرند.