بار ديگر مشيري را بخوانيم
سيدعبدالجواد موسوي
در حق نويسندگان و شاعران بسياري اجحاف كردهايم. يكيش فريدون مشيري. البته اينكه ميگويم اجحاف كردهايم، منظورم خودمان است. يعني همين جماعت محدود خود روشنفكر بيني كه خود را محور عالم و آدم ميداند و اگر نه مخاطب بيادعايي كه بيتوجه به هياهوي رسانهها كار خودش را ميكند و بار خودش را ميبرد در تمامي اين سالها پاي فريدون مشيري ايستاده است و با استقبال از كتابها و ترانههايش به قدر وسع به شاعر مورد علاقهاش اداي دين كرده. ما اما رياكارانه و براي اثبات فضل خويش به تمسخر بيتو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتيم و به روي خودمان نياورديم كه نخستين عاشقانههايمان را با همين سروده رمانتيك تمرين كردهايم. واي كاش ماجرا به همين جا ختم ميشد. همين يك شعر را بهانهاي قرار داديم براي بياعتنايي به او و ناديده گرفتن يك كارنامه قابل تامل. در اينكه از بدشانسي مشيري بود كه همه او را با بيتو مهتاب شبي... به ياد ميآوردند شكي نيست اما ما كه دعوي سخنسنجي و انصاف و ديد منتقدانه داريم نبايد مثل زامبيهاي فضاي مجازي به نقد و بررسي آثار ديگران بپردازيم. در كارنامه مشيري علاوه بر انبوهي از شعرهاي سانتيمانتال كلي شعر و ترانه درست و حسابي وجود دارد كه ناديده گرفتنش محض بيانصافي است. وظيفه ماست كه فروتنانه به كشف دوباره آن آثار بپردازيم و اگر حظ و بهجتي حاصل شد، سخاوتمندانه و صادقانه با ديگرانش تقسيم كنيم و از قضاوتهاي اهل غوغا نهراسيم. آنچه درباره بيانصافي برخي از منتقدان گفتم بيش از همه خودم را منظور داشتم كه در سالهاي جواني در حق آن مرحوم به شايستگي رفتار نكردم و البته تصوير درستي هم از شعر آن بزرگوار نداشتم. قضاوت من همانطور كه گفتم بر شعر كوچه و بهارم دخترم از خواب برخيز و امثالهم استوار بود حال آنكه بعدها فهميدم مشيري را صرفا در اين اشعار خلاصه كردن به دور از انصاف است.