سينما يعني سينماي ايتاليا
احمد طالبينژاد
براي نسل ما سينماي ناب، جذاب و پويا يعني «فليني»، «دسيكا»، «آنتونيوني» و چند فيلمساز بزرگ و تاثيرگذار ديگر ايتاليايي. از نگاه ما سينما يعني سينماي ايتاليا، هم در دوران نئورئاليسم و هم پس از آن.
به گمان سينما در دهههاي 50، 60 و 70ميلادي ايتاليا به بلوغ و كمال خود رسيد و از آن پس تحولاتي در اين هنر به وجود آمد. در ميان نسلي از سينماگران بزرگ اين كشور اما فليني گردن افراشتهتر و بلندقدتر از ديگران به نظر ميرسد. اگر نگاهي به كارنامه اين فيلمساز بيندازيم 3 دوره را مشاهده ميكنيم.
نخست دوره فيلمهاي شيرين و جذابي مانند «شيخ سفيد»، «ولگردها»، «شبهاي كابيريا» كه با «جاده» به اوج ميرسند و با نئورئاليسم پيوند ميخورند. «جاده» روايت طنزآلود و تلخي درباره انسانهاي آرزومند و ضعيف در سالهاي پس از جنگ در ايتالياست. اصولا نئورئاليسم محصول دوران پس از جنگ محسوب ميشود يعني دوراني كه فيلمها به واقعيتهاي جامعه آن روز ايتاليا نزديكتر شدند.
تا پيش از آن در سينماي ايتاليا واقعيت اهميتي نداشت، فيلمها عموما به زندگي قهرمانان افسانهاي و اساطيري رم يا كمديهاي سبكي كه به كمديهاي «تلفن سفيد» معروف بودند، محدود ميشدند. (در كمديهاي «تلفن سفيد» معمولا در يكي از صحنهها تلفن سفيدي را ميديديم كه روي ميز بود و در طول فيلم گاهي زنگ ميزد) فليني بدون اينكه با گذشته و سينماي جذاب مردمپسند فاصله بگيرد، خود را به واقعيتها نزديك كرد و در چند فيلم خود به اوج شاعرانگي در سينما رسيد. «شبهاي كابيريا» نمونهاي از اين فيلمهاست كه با وجود جذابيت كمتر مورد توجه منتقدان و اهالي سينما قرار گرفته است. زيرا معمولا وقتي از فليني نام ميبريم «جاده» به ذهن همگان متبادر ميشود، اين درست است كه جاده يكي از شاخصترين آثار اين فيلمساز ايتاليايي است اما نبايد سبب شود به ساير آثار او بياعتنا باشيم.
مرحله دوم در فيلمهاي فليني به پس از جريان نئورئاليسم در سينماي ايتاليا برميگردد. در اين دوره تلفيقي از طنز و سوررئاليسم را در فيلمهاي اين فيلمساز شاهديم كه با «هشت و نيم» شروع ميشود سپس به «رم» و «آماركود» ميرسد كه از شاخصترين آثار مرحله دوم فيلمسازي فليني به شمار ميروند. «هشت و نيم» داستان درگيري ذهني يك كارگردان سينما - با بازي درخشان مارچلو ماسترياني- را نشان ميدهد. هر فيلمسازي يك شاهكار دارد كه معمولا حديث نفس خود اوست. به نظر ميرسد شخصيت اصلي «هشت و نيم» يعني «آنسلمي» خود فليني باشد، كارگرداني با ذهني خلاق كه در اوهام و ذهنيات خود اسير است و به واقعيات دور و بر خود توجه ندارد، او مدام در افقهاي دوردست سير ميكند. به جرات ميتوان گفت اين فيلم يكي از بهترين آثاري است كه درباره سينما ساخته شده است.
«رم» ديگر فيلم مرحله دوم فعاليتهاي فليني، اثري فراواقعگرايانه درباره شهر رم است و از داستاني ماليخويايي و پيچيده همانند آماركود برخوردار است. نوعي طنز تلخ و اجتماعي درباره كل ايتاليا اعم از فرهنگ، زبان، تاريخ و هر آنچه هويت مردمان آن سرزمين را ميسازد در اين دو فيلم به سخره گرفته ميشود.
در مرحله سوم و پس از گذر از سوررئاليسم، فليني به سمت نوعي فيلمهاي اجتماعي و نوستالژيك ميرود. آخرين فيلمهاي او مانند «و كشتي به راهش ادامه ميدهد» در اين مقوله ميگنجند. در «جينجر و فرد» به داستاني نوستالژيك درباره ژانر موزيكال در سينماي هاليوود برميخوريم. اين فيلم داستان «فرد آستر» و «جينجر راجرز» را روايت ميكند، زوجي كه در فيلمهاي موزيكال ميرقصيدند. فيلم به دوران پيري اين دو هنرمند ميپردازد در حالي كه هنوز از رقصيدن و عشق و علاقه به سينما دست برنداشتهاند.
با نگاهي به فيلمهاي فليني ميتوان گفت، آثار او ويژگيهايي منحصر به فرد دارند و همين امر سبب شده سبكي مخصوص به او در سينما شكل بگيرد. به اين معنا اگر كارگرداني كاري متفاوت در اثر خود انجام دهد و مرز واقعيت و توهم را رعايت نكند، عنوان «فلينيوار» به او و اثرش اطلاق ميشود. فليني به سبك و استانداردي در سينماي ايتاليا و جهان تبديل شده است. همچنين بايد از «جوليتا ماسينا» همسر هنرمند او كه در فيلم جاده نقش «جلسومينا» را داشت و يكي از شخصيتهاي كليدي آثار فليني بود، ياد كنيم. اساسا ميتوان گفت، فليني بر مبناي شخصيت شيرين و چند وجهي «جوليتا ماسينا» برخي فيلمهاي خود از جمله «جوليتاي ارواح» را ساخت. ميتوان گفت كه اين زوج در دوران همكاري و حضور خود، هنر سينما را به نوعي بلوغ و كمال دست نيافتني رساندند.