دور جديد خداحافظي برخي استانداران با كرسيهاي مديريت كلانشهري و حضور چهرههاي جديد، با اجرايي شدن قانون منع بهكارگيري بازنشستگان آغاز شده است. بر اساس اين قانون 14 استاندار بايد صندلي خود را به چهرههاي جوانتر از خود و كساني كه هنوز بازنشسته محسوب نميشوند، بسپارند كه از ميان اين تعداد، 4 نفر روز گذشته راي اعتماد هيات دولت را جلب كردند.
با اين حال همچنان وزارت كشور و گروههاي مرجع استانها درگير و دار انتخاب قطعي 10 استاندار هستند و آنچه اينبار حتي بيش از گذشته به چشم ميخورد بحث ميان انتخاب ميان استاندار «بومي» يا «غيربومي» است. در دوره گذشته استراتژي وزارت كشور براي انتخاب استانداران، انتخاب از ميان نيروهاي غيربومي بوده است و به تبع نيروهاي سياسي و مديران استاني نيز درخواست انتخاب استاندار بومي داشتهاند. اين موضوع انتقاداتي به همراه داشت.
در دور جديد انتخاب استانداران نيز وزارت كشور تاكيد داشت كه براي انتخاب استانداران جديد، معاونان سياسي و امنيتي آنها در اولويت هستند كه اين موضوع هم از سوي برخي نيروهاي استاني مورد انتقاد قرار گرفت.
البته همين 4 انتخاب اخير نشان داد كه در دور جديد انتخابها احتمالا اصرار وزارت كشور بر انتخاب استاندار غيربومي كمتر شده است. با اين حال نميتوان پيشبيني كرد كه اين موضوع در مورد همه استانها صادق است يا خير و بايد منتظر باقي انتخابهاي وزارت كشور بود.
علي اوسط هاشمي، استاندار سيستان و بلوچستان در دولت يازدهم، از جمله استانداران موفقي بود كه در دوره دوازدهم انتخاب نشد. با او در مورد مزايا و معايب انتخابهاي بومي و چرايي اصرار وزارت كشور براي انتخاب استاندار غيربومي گفتوگو كردهايم.
به نظر ميرسد كه استراتژي انتخاب استانداران از سوي وزارت كشور تاكيد بر انتخاب استاندار غيربومي بوده است؛ در حالي كه عمدتا مجمع نمايندگان استانها به دنبال انتخاب استانداران بومي هستند. با توجه به اينكه شما تجربه استانداري داشتهايد، فكر ميكنيد انتخاب استاندار بومي بر استاندار غيربومي ارجحيت دارد؟
قاعده انتخاب استاندار بومي مطلق و به صورت قانون نيست بلكه سليقه و رويكرد سازماني و وزارتخانهاي است كه در مجموع محاسن و معايبي دارد. به هر حال يك استاندار بومي اگر در استان از يك موقعيت رفيع اجتماعي برخوردار باشد و احزاب، جريانها، گروههاي مرجع و اقشار فعال جامعه از او شناخت مثبتي داشتهباشند و به عنوان يك سرمايه اجتماعي از او ياد كنند، ميتواند محور حركت و توسعه در استان قرارگيرد. در حقيقت استاندار بومي با تكيه بر شناخت از ظرفيتها، پتانسيلها و قابليتها و به خصوص شناخت منابع انساني و سرمايههاي اجتماعي ميتواند به سرعت بر كار احاطه پيدا كرده و نقش خود را در راستاي اهداف و رسالتها و عهد و پيمانهايي كه با مردم بسته شده ايفا كند.
از سويي بخش قابل توجهي از مردمان ديار خود به دليل شناختي كه از آن استاندار دارند همراهي و همكاري بيشتري انجام ميدهند و اين موضوع در واقع نقطه اتكايي محكم است. در واقع ميل به همراهي در اين شرايط راحت شكل ميگيرد.
ممكن است گرايشهاي سياسي استانداران بومي مواردي را كه شما در مورد مزاياي انتخاب بومي گفتيد تحت تاثير قرار دهد؟
همه مواردي كه ذكر كردم منوط به انتخاب درست است. بايد انتخاب ما با معرفت مردم نسبت به سرمايهها و نيروهاي خودشان همخواني داشتهباشد و نبايد بيگانه با معرفت مردم دست به گزينش بزنيم. اگر معيارهاي دقيق و سنجيده گزينش بومي را به خوبي مورد توجه قرار دهيم، فرد منتخب ميتواند از وزن، موقعيت، برد و اثرگذاري خوبي در مجموعه برخوردار باشد چون سرمايهها را از جهات مختلف ميشناسد و ميتواند با به كارگيري آن عناصر موثر در مسير توسعه و پيشرفت؛ زمينه تحول و تكان را فراهم كند.
از معايب انتخاب استاندار بومي هم ممكن است خودنمايي سريع مطالبات و توقعات محلي و قومي و طايفهاي باشد؛ حساسيتهايي كه بعضا حاصل رقابتهاي ناصواب و نسنجيدهاي است كه ميتواند مانع ايجاد كند. هر دو جهت قضيه قابل توجه است، فقط بستگي به شخصيت فرد انتخاب شده دارد كه چگونه خود را فارغ از تعلقات خاص و ويژه در حوزههاي سياسي، اجتماعي، قومي و طايفهاي وقف امور مردم و به خوبي نقشآفريني كند، مردم ما فعال، انتخابگر و قدردان هستند و به خوبي نمره ميدهند. اگر آشكار نمره ندهند در پنهان دقيق و نكتهسنج هستند. بطور كلي جهات مختلفي ميتواند در اين انتخاب تاثيرگذار باشد. چندان نميتوان مرزبندي كرد و راه را براي به كارگيري نيروهاي بومي بست اما مطلق هم نميتوان برخورد كرد.
تاكيد وزارت كشور بر انتخابهاي غيربومي چه دليلي دارد؟
اينطور نيست كه همه استانداران هم غيربومي باشند. استاندار بومي هم داريم. شايد از نظر جامعهشناختي اين دقت نظر يا تاكيد وجود دارد ولي جامعه ما زياد به اين مرزبنديها توجه ندارد، مگر معادلات خاص سياسي و مطالبهگريهاي خارج از اختيار وجود داشته كه كار را براي تصميمسازان و تصميمگيرندگان سخت كردهباشد. رقابت در مجمعهاي نمايندگان، گروههاي مرجع و فعال سياسي و مطالبهگر ممكن است به نوعي پيشرفته برود كه شرايط را براي مقامات در مركز سخت كند.
بعضي مواقع توقعات مختلف در حوزههاي محلي و قومي و طايفهاي اولي بر آنچه قرار ميگيرد كه ضامن منافع ملي است. امتيازگرفتن و فرصت را به نفع خود مصادره كردن هم در حوزه مديريت وجود دارد و نميتوانيم بگوييم كه يك مديريت پاك داريم كه بر طريق درست و بر مبناي ارزشها و شايستگيها و قابليتها استوار است. فشارها، مطالبهگريها، رانتها و زيادهخواهيها معمولا تصميمات را پرهزينه ميكند و افراد را وامدار بار ميآورد. ما بايد دقت كنيم كه مديرانمان جز به انقلاب و نظام و مردم به كسي وامدار نباشند. اگر در اين چارچوب گزينشهايي شكل گيرد و قانون و قانونمندي جا بيفتد مديرانمان هم به بلوغ رسيده و در حوزههاي كاريشان شايستگي لازم را نشان ميدهند و نقشهاي ماندگاري ايفا ميكنند.