شاملو زنده است *
سيد جواد موسوي
انقلاب كه به پيروزي رسيد، نسلي از شاعران مسلمان و متعهد سربرآوردند كه ميخواستند تاريخ را از بيخ و بن دگرگون كنند. تاريخ جديد شاعر جديد ميخواست. براي بيعت با تاريخ جديد بايد تاريخ گذشته انكار ميشد و در چشم شاعران انقلابي شاملو شاعر تاريخ گذشته بود؛ شاعري كه با عالم قدس و شعارهاي انقلاب اسلامي نسبتي نداشت. با اين حال غوغاي انقلاب و جنگ كه فرونشست، شاملو همچنان زنده بود. بعد از جنگ شاعراني سر برآوردند كه شاملو را زيادي كلاسيك ميدانستند. آنها ميخواستند، پيشرو باشند و شعري كه ريشه در زبان متون كلاسيك داشت ديگر به كار نميآمد. چندي نگذشت كه هياهوي شاعران مدرن و پست مدرن بدل به خاطرهاي در دوردست شد و شاملو همچنان زنده بود. ليبرالهاي مكش مرگ ما از راه رسيدند. هماناني كه هر شاعر و خنياگري را كه صدايش بوي آزاديخواهي ميداد با انگ چپ از دايره هنرمندان بيرون ميدانستند و صرفا ادبياتي را مقبول ميدانستند كه نرم و آهسته بيايد مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهاييشان. دوران آنها نيز به سر آمد و شاملو همچنان زنده ماند. راز اين ماندگاري چيست؟ از من بپرسيد، ميگويم: بياعتنايي به تقويم و فرمانبردار دل سودايي خويش بودن. در همان سالهاي اول انقلاب يكي از اعضاي سازمان مجاهدين خلق با عتاب و خطاب به شاملو نوشت: چرا درباره كشتهشدگان پس از انقلاب سازمان شعري نمينويسد؟ يك لحظه تصور كنيد شاملو در دام چنين موجوداتي گرفتار ميآمد. چه سرنوشتي پيدا ميكرد؟ اگر قرار بود شاملو توقع مخاطبان تاريخ مصرفدارش را برآورده كند نبايد در آن سالهاي چپزدگي شعر عاشقانه مينوشت و نبايد در سالهاي راستزدگي شعرهاي سياسي ميسرود. شاملو خوب ميدانست در كجاي جهان ايستاده است. خوب ميدانست غوغاييان چپ و راست عمري كوتاهتر از سالنامهها دارند كه تقويم پارينه نايد به كار.
*به مناسبت سالروز تولد شاعر