استانداردهاي دوگانه؛ بلاي جان ما
كاوه فولادينسب
همين اول كار بگويم كه من با هيچ شكلي از خشونت موافق نيستم؛ ميخواهد خشونت جسمي باشد يا كلامي يا جنسيتي. هر نوعي از خشونت، به هر بهانهاي كه باشد - چه از طرف خوديها، چه از طرف غيرخوديها و چه حتا از سوي نخوديها- محكوم است و نشانه بدويگري و ناتواني از گفتوگوي انساني و شرافتمندانه. ناسلامتي داريم در هزاره سوم پس از ميلاد مسيح زندگي ميكنيم، قرنهاست قرون وسطي را -دستكم در بخش زيادي از كره زمين- پشت سر گذاشتهايم و رنسانس و انقلاب صنعتي و چه و چه داشتهايم و ادعاي پيشرفت و توسعه و فلان و فلانمان هم كه گوش فلك را كر كرده.
خيلي مسخره است كه در زمانه ذرات بنيادي و اينترنت 5G و روباتهاي انساننما، هنوز هم كسي بخواهد از چوب و چماق و پنجهبوكس و گاز اشكآور براي آرام كردن مخالفانش يا فهماندن حرفش به ديگران استفاده كند. از اين حيث آنچه در هفتههاي اخير در فرانسه رخ داده، نهتنها محكوم است، كه اصلا تراژدي تمامعياري است از ناكارآمدي دموكراسي كلاسيك و رفتنش به سمت شكلي از ميليتاريسم. اينكه به پليس و نيروهاي آموزشديده امنيتي اجازه بدهي مثل نقل و نبات گاز اشكآور به سوي مردم بيندازند و گلوله پلاستيكي به طرفشان شليك كنند،گيريم در قياس با رفتار وحشيانه امثال قذافي تلفات خيلي خيلي كمتري داشته باشد، اما از نظر ماهوي تفاوت چنداني با آن ندارد. همانطور كه بالاتر گفتم، چنين رفتاري بهكلي محكوم است و هيچ جايي براي دفاع ندارد.
اما يك پديده ديگري وجود دارد كه خيلي خطرناكتر از اين توحش سازمانيافته خوشآبورنگ مدرن است: استانداردهاي دوگانه؛ چه اينوري باشد و چه آنوري. ماندهام چطور رسانههايي كه رويدادهاي مشابه را در كشور خودشان يا سرزمينهاي دوست و رفيقشان ناديده ميگيرند، اين روزها در هر بخش خبريشان فيلمهاي مفصلي از درگيريهاي فرانسويها را نشان ميدهند و محكوم ميكنند، يا چطور بعضي فعالان اجتماعي، سياسي يا مدني كه در فلان رويداد سياسي-اعتراضي، مدام حكومت و نيروهاي امنيتي كشورشان را نقد ميكنند و از اين راه، خودشان را كنار مردم قرار ميدهند، حالا اسم معترضان فرانسوي را ميگذارند پوپوليست و اغتشاشگر و ميگويند اينها بهتر است بروند بنشينند توي خانهشان.