درباره شادي شورانگيز افشين قطبي
مراعات ادب در عين سرمستي
هومان دورانديش
پيروزي باارزش فولاد در خانه تراكتورسازي، اين تيم خوزستاني را به رتبه هفتم جدول ليگ برتر فوتبال ايران رساند. در روزي كه سايپا در آبادان مغلوب صنعت نفت شد، فولاد در تبريز تراكتورسازي را 2 بر 1 برد تا با 18 امتياز، سايپا را پشت سر بگذارد و به رتبه هفتم جدول صعود كند. سايپا اينك تيم هشتم جدول ليگ برتر است و پارس جنوبي جم نيز با 19 امتياز در رتبه ششم قرار دارد. فولاد با حضور افشين قطبي در انتظار روزهاي خوب نيمفصل دوم است. همين كه آنها نيمفصل اول را با پيروزي و ارتقا در جدول تمام كردند، در حكم يك پايان خوش براي بر و بچههاي فولاد است. كارنامه آنها در نيمفصل اول چنگي به دل نميزند. 4 برد، 5 باخت، 6 مساوي، 13 گل زده، 18 گل خورده و 18 امتياز در 15 بازي. اما سابقه حضور افشين قطبي در فوتبال ايران به فولاديها روزهاي بهتري را در نيمفصل دوم نويد ميدهد. قطبي با كولهباري از تجربه و دانش مربيگري در شرق آسيا، يك حرفهاي تمامعيار است. فولاد با حضور قطبي، صاحب يك مربي درجهيك در سطح فوتبال ايران و آسيا شده است. از حيث كلاس مربيگري، قطبي شايد در حد برانكو و شفر نباشد، اما از اكثر مربيان ليگ برتر، برتر است. اگرچه اين تقسيمبنديها تا حد زيادي مربوط به نام و نشان افراد است و سرنوشت يك بازي يا يك تورنمنت فوتبال، فراتر از نامها، در گرو واقعيتهاست. واقعيت فوتبال گاهي با برتري مربي تازهكاري مثل روبرتو دي متئو مقابل يوپ هاينكس كهنهكار و باكلاس در فينال ليگ قهرمانان اروپا (چلسي- بايرنمونيخ/ 2012) رقم ميخورد. قطبي البته در اصل براي فصل بعد سرمربي فولاد شده است. او در اين فصل هر چه تلاش كند، بسيار بعيد است كه بتواند فولاد را به جمع سه تيم برتر ليگ برساند. او حتما ميتواند فولاد را از رتبه هفتم به رتبه ششم ليگ برتر برساند و اگر اوضاع خيلي بر وفق مرادش پيش برود، ممكن است تيمش را حتي به رتبههاي پنجم و چهارم ليگ برتر هم ارتقا دهد ولي كاري فراتر از اين، منوط به رسيدن فصلي تازه در فوتبال ايران است.
مهمترين ويژگي افشين قطبي، دميدن شور و شوق پيروزي در كالبد تيمش است. او از تبار مربياني است كه هر قدر هم دانش فني داشته باشند، نهايتا با قلبشان مربيگري ميكنند. مربياني مثل آنتونيو كونته و ديهگو سيمونه. كونته قطعا يك مغز متفكر فوتبال دفاعي است اما اگر جام ملتهاي اروپا (2016) را به ياد آوريم، مهمترين تجلي كونته در كنار زمين، شور و شوق و شادي عميق و بيحد و حصرش پس از گلزني يا پيروزي تيم ملي ايتاليا بود. ديهگو سيمونه هم در چند سال گذشته قطعا يكي از بهترين مربيان جهان بوده است. او فوتبال دفاعي مورينيو را با تمهيدات خاص خودش زهردار و تكميل كرد و در اصلاح يك «سبك بازي»، گام مهمي در فوتبال دنيا برداشت. اما پرسوناي سيمونه به عنوان مربي، گره خورده است به واكنشهاي شورانگيزش در كنار زمين. از حيث دميدن شور بازي و شوق پيروزي در پيكره تيم، كونته و سيمونه آشكارا متفاوتند از مربياني چون گوارديولا و آلگري و آنجلوتي. قطبي هم از حيث واكنشهايش در كنار زمين، به ويژه از حيث ادبيات وحدتبخش و شوقانگيزش، با مربياني چون گلمحمدي و منصوريان و حتي با برانكو و شفر فرق دارد. قطبي شور فوتبال را در بازيكنان تيمش ميدهد و اگرچه يك جنتلمن است، اما اتوكشيده و عاري از هيجان نيست. كافي است رفتار ماركو فانباستن را به ياد آوريم زماني كه سرمربي تيم ملي هلند بود در جام جهاني 2006 و يورو 2008. مربياي كه جنتلمن و عاري از هيجان است، يعني مربياي مثل فانباستن. فانباستن، فارغ از اينكه به عنوان مربي چقدر كاربلد بود، مهمترين حرفهايش را در تمرينات و در رختكن با بازيكنانش در ميان ميگذاشت. اما قطبي در هر مصاحبه و نشست خبري، چيزي مثبت به تيمش تزريق ميكند. روانشناسي قطبي در جملات انگيزشي و وحدتبخش او متجلي ميشود؛ جملاتي كه لزوما خطاب به بازيكنانش نيست بلكه در گفتوگو با خبرنگاران بيان ميشوند اما اثر مثبتشان در تيم قطبي محسوس است. اگر اين قبيل جملات نبودند، پرسپوليس با مربيگري قطبي در سال 87 قهرمان ليگ برتر نميشد. در يك كلام، كنش و كلمات قطبي، ديناميسمي پيروزيبخش براي تيمش در بر دارد و اين يكي از امتيازات او به عنوان سرمربي است. او نه اقتداري ديكتاتورمآبانه بر بازيكنانش دارد، نه شخصيت يك لمپن قلدر را دارد كه با فشار به بازيكن و داور و زمين و زمان در پي كسب پيروزي تيمش باشد و نه چنان زبانبسته و سربهزير است كه كلماتش بوي سكوت بدهد و بر هيچ كس، چه بازيكن خودي چه بازيكنان حريف، تاثير چنداني نداشته باشد. قطبي مودب است اما ميداند چگونه در عين رعايت ادب، با كلمات كنش خودش شور پيروزي را در تيم خودي و ترس از شكست را در تيم حريف بدمد. كافي است به شادي توام با رقص او و بازيكنانش پس از پيروزي فولاد مقابل تراكتورسازي نگاه كنيم. آن آواز و رقص خوزستاني، آن بالا و پايين پريدن بازيكنان فولاد و همراهي شاد و دلنشين قطبي با بازيكنان جوان و دوستداشتني تيمش، تصويري كمنظير در فوتبال ايران بود. كدام مربي ايراني را به ياد داريم كه حتي پس از قهرماني تيمش در ليگ برتر يا جام حذفي، با بازيكنانش خوانده باشد و رقصيده باشد؟ امير قلعهنويي زماني كه با استقلال قهرمان ليگ برتر شد، رفتارش كاملا غيرسكولار و تصنعي و غيرقابل باور بود. ديگران هم هر كاري بكنند، اكثرا شأنشان اجل از رقصيدن به آوازي جنوبي است. اما قطبي رفتارش بوي زندگي ميدهد نه بوي تكبر. شادي با وقار او، همان عنصري است كه در عرصههاي رسمي جامعه ايران كمتر ديده ميشود. كافي است شادي و رقص قطبي را در رختكن تيم فولاد مقايسه كنيم با شادي فلان مجري صداوسيما پس از شكست تيم استقلال در دربي. آن مجري تلويزيون از فرط شادي و سرمستي، شعر ميخواند راجع به «كلاهگيس مظلومي»، اما قطبي در عين سرمستي، اهل مراعات ادب است. رفتار او بوي زندگي و ادب و بوي ادبِ زندگي ميدهد. قطبي اگرچه در فصل دوم حضورش در ليگ فوتبال ايران به عنوان سرمربي پرسپوليس، يكي، دو جمله تند هم بر زبانش جاري شد، اما رعايت ادب وجه بارز شخصيتش است. قطبي برخلاف مايليكهن، عبوس زهد نيست و به بازيكنانش سخت نميگيرد، اما شادي انگيزهبخش و شوقآفرينش از دايره وقار و ادب خارج نميشود. شور و سرمستي افشين قطبي در عين مراعاب ادب، چيزي كه در شادي و پايكوبي او و بازيكنانش پس از پيروزي مقابل تراكتورسازي ديده شد، يادآور اين شعر مولانا بود: در چنين مستي مراعاب ادب/ سخت باشد ور بود باشد عجب. قطبي مست فوتبال است ولي از ميدان ادب خارج نميشود و همين رمز تفاوت كاراكتر او با بسياري از مربياني است كه در ايران كار كردهاند و كاراكترشان چنگي به دل مردم ايران نزده است.