داوران واقعي
حسن لطفي
چند سالي ميشود كه داوري جشنوارهها برايم كار دشواري شده است. جوانتر كه بودم بهراحتي حضور در هيات داوران چند جشنواره فيلم كوتاه و داستان را پذيرفتم. اما در سالهاي اخير دلم براي راي دادن به هيچ اثر هنري راضي نميشود .انگار نگران قضاوتي هستم كه با آن جلوي بروز خلاقيتي بسته شود يا باعث رفتن يكي مثل امير نادري بشود. با تمام اينها هر وقت جشنواره فيلم يا مسابقه داستاني برگزار ميشود، راي داورانش را با كنجكاوي تمام دنبال ميكنم. شايد هم به همين دليل از مدتها پيش منتظر برگزاري دوازدهمين جشن منتقدان و نويسندگان سينماي ايران بودم؛ جشني كه به چند دليل برايم اهميت بسياري دارد. اول از همه به خاطر تعداد داوراني است كه دارد. زيادي داوران از يك نظر حُسن بزرگي است. امكان دوري از سليقهها و رفاقتبازيها را فراهم ميكند. البته ضعفهايي هم دارد. ممكن است بهدليل نبود گفتوگو و بحث نتيجه آرا سطحيتر يا درست بنويسم شتابزدهتر باشد. دومين دليلش استقلالي است كه داوران جشن منتقدين دارند (دارند يا من چنين خيال ميكنم؟) نه گير و گورهاي دولتي دستشان را ميبندد نه من بميرم تو بميرمهاي پشت پرده نظرشان را تغيير ميدهد. سومين دليل دلبسته سينما و متخصص بودن داوران در تحليل فيلمهاست. (هستند يا من چنين تصور ميكنم؟). آخرين دليلش عضويتم در اين انجمن است؛ عضويتي كه لابد با خودش دلبستگي هم ايجاد ميكند. (بگذريم از آنكه آنقدر در جلسات و برنامههاي انجمن غايبم كه حتي منشي انجمن و هياتمديرهاش هم مرا نميشناسند). با تمام اينها بايد بگويم آرايي كه در شب اين جشن اعلام شد برايم جالب بود. هر چند طبق باور اين سالها رايي به فيلمي ندادم اما نظرات ساير اعضا برايم راضيكننده بود. دليلش شايد در بزرگي انكارناپذير بزرگاني همچون بهرام بيضايي، عباس كيارستمي و كيومرث پوراحمد باشد. شايد فيلمي همچون مغزهاي كوچك زنگزده آنقدر خوب است كه راي ديگري نميشود داد. شايد هم بايد منتظر داوران اصلي ماند؛ داوراني كه به تعبير زيباي بهرام بيضايي در مرگ يزدگرد در آينده خواهند آمد. البته از حق نگذريم با امكانات و هزينه كم جشن (هزينه كم بوده يا من چنين تصور ميكنم) برنامه جذابي بود. بخشي از اين جذابيت هم اگرچه ناخواسته و در كلكل بزرگان بود اما در دل بقيه برنامههاي فكرشده خوب نشست.