قند پارسي
پريا درباني
بعدِ عمري عكسي از يك عمارتِ قجري و بولدوزرِ پاي ديوارش را برايم فرستاده و زيرش نوشته: «ببين دارن چه كار ميكنن كصافطا.»
يكي از همكلاسيهاي قديم است. از روي پستهاي اينستاگرام فهميده كه به معماري و ساختمانهاي كهنه علاقه دارم. مينويسم: «منظورت از آن كلمه آخر، «كثافت» است؟» مينويسد: «آدم چه فحشي بده كه درخورِ باعث و باني اين تخريبها باشه؟ رعايت حال تو رو كردم وگرنه بدتر از اينها بايد ميگفتم.» مينويسم: «دلت براي ساختمان صد، صدوپنجاه ساله سوخته. دل من هم ميسوزد. ولي اين چه بلايي است كه سر كلمه آوردهاي؟ كه ميداند اولينبار چه كسي كلنگ اين كلمه را زده؟ كي خشت اولش را گذاشتهاند؟ چه كسي ملات ريخته و چفت و بستش را محكم كرده؟ از زير كدام حمله جان سالم به در برده؟ با كدام كلمه مدارا كرده؟ حالا تو داري با چه حكمي و با اجازه چهكسي اينطور ويرانش ميكني؟ براي واژهاي كه نسلاندرنسل بر زبانها غلتيده، بار سنگينِ معني به دوش كشيده، در دعواها عرق شرم ريخته، ميان شوخيها نجيبانه خنديده، عوض كردن جاي «ث» با «ص»، يا «ت» با «ط» فرق دارد با اينكه ميخبرداري و بر لاجوردي كاشيهاي مسجد شيخلطفالله خط بيندازي؟ اين كلمه صاحب ندارد؟ نكند به تو گفتهاند كه دست ورثه افتاده و هر كس سهم خودش را به حراج گذاشته؟ وكالتنامهشان را ديدي؟ حتم دارم كه سرت كلاه گذاشتهاند. تعداد ورثهاش آنقدر زياد است كه قابل شمارش نيست. قوم و قبيله و ملت كه هيچ، مرز هم نتوانسته يكجا جمعشان كند. هر كه سر و سرّي با زبان فارسي داشته باشد از ورثه است. حتي طوطيان هند. نشنيدهاي مگر؟ ولي هر چه هم تعدادشان زياد باشد، باز هم سهمالارثشان قدري است كه اموال خودت و جد و آبايت هم كفافش را نميدهد. اصلا كدام عقل سليمي حاضر ميشود كلمهاي با اين اصالت را بفروشد؟ قابل قيمتگذاري نيست. فقط ميشود لاي ترمه پيچيد و از آن مراقبت كرد. حالا نگران نباش. دهن من قرص است. زودتر درستش كن. شانس آوردي. هر كس ديگري جاي من بود، شايد توي بوق و كرنا ميكرد. قضيه را رسانهاي ميكرد. ميداني اگر شاكي خصوصي پيدا ميشد، چه قشقرقي راه ميافتاد؟ چه بلايي سرت ميآمد؟ اما از جانب من خيالت راحت باشد. بالاخره زماني سر يك سفره نشستهايم، نان و نمك هم را خوردهايم. صدايش را در نميآورم. تو هم زودتر اين پيامت را ويرايش كن.» چند دقيقهاي كلمه تايپينگ به همراه سه نقطه دنبالهاش، زيرِ جوابم نمايان و پنهان ميشود. آخر سر يك صورتك زرد رنگ جايش را ميگيرد كه چشمهاش گشاد شده و خيره من را نگاه ميكند.