به بهانه اجراي «وقتي خروس غلط ميخواند»
مخاطب ستيزي
احسان صارمي
با نگاهي به آثار سابق علي شمس ميتوانيم، دريابيم او در مسير نوعي افراط است، افراط در خلق تصاويري كه از تئاتربودگي مرسوم فاصله ميگيرد و به جهان شخصي كارگردان نزديك ميشود. افراطي كه در آن آمال كارگردان بروز پيدا ميكند و ميان اثر و مخاطب فاصله ايجاد ميكند. اگر در قلعه انسانات، افراطيگري تصويري با واقعيتي به نام داعش گره ميخورد، مخاطب ميدانست در حال تماشاي روايتي برساخته بر سفرنامههاي قرون ششم و هفتم هجري در باب حمله مغول به خاورميانه است.
در آثار بعدي علي شمس نيز با اينكه تاريخ جايگاه محكمي در ساختار روايي نمايش پيدا ميكند؛ اما روايت به واسطه طرح داستاني و البته شوخطبعيهاي بسيار؛ مخاطب را حفظ ميكرد و او را به وجد ميآورد. در «داستان ميانرودان» با محوريت 3 پادشاه بينالنهريني، افتخارات مدنيت و بشريتي چون قوانين حمورابي به سخره گرفته ميشوند و در يك بستر داستاني كاملا كميك به شكل انتقادي زير سوال ميروند. علي شمس نشان ميداد آنچه ما از آن به عنوان گامهاي نخستين قانونمداري و تمايل به شهرنشيني ميدانيم؛ نظاممند ساختن جهان ديكتاتوري است.
همين رويه در «شب دشنههاي بلند» نيز رخ ميدهد. با تأسي از يك برهه تاريخي- ادبي جذاب در دهه 40 شمسي، علي شمس از تلاشهاي مذبوحانه نويسندهاي ميگويد كه ميخواهد ساعدي يا بيضايي باشد؛ اما نتيجه كار اقتباسي بد از دكامرون بوكاچيو است. در پرده دوم نمايش، جايي كه زن و شوهري در قامت شخصيتهاي بوكاچيو ميخواهند ثروتي جادويي به دست آورند، مخاطب مورد آماج حملات شمس قرار ميگيرد و متهم به خلق جهاني ميشود كه امروز در آن به سر ميبريم. پس او به مخاطب اهانت ميكند؛ اهانتي براي روشن شدن از جايگاه خويش در جامعه مدني.
در «وقتي خروس غلط ميخواند» علي شمس از گذشته خود افراطيتر ميشود. او باز به سراغ يك برهه تاريخي رفته، به دوراني كه فقنيقيها هنوز نام و نشاني داشتند و اكنون در قالب پادشاهي مستاصل ميتوانند در بزنگاهي قدرت مدني خويش را افزايش دهند؛ اما مردي در گذشته آينده را به خطر مياندازد.همه چيز در يك سوم پاياني مشخص ميشود. دو سوم آغازين صحنههايي تنيده درهمي است كه ميخواهد دو روايت مجزا را نشانمان دهد. هر يك چيزي ميگويد. يكي به شدت در فضاي اسطورهزده به سر ميبرد و ديگري در يك جهان چريكيزده. در يك پادشاهي هوسباز، از قدرتنماييها و برنامههاي آتيش ميگويد- البته در يك جهان به شدت خيالين و احتمالا در گذشته- و در ديگري زوجي خود را براي يك عمليات انتحاري مهيا ميكنند. جهان زوج براي ما آشناتر است، به نظر در دوراني است كه ما در آن به سر ميبريم. همان لباسها، همان ادبيات.در پايان ميفهميم كه تصور ما اشتباه است. جهان اسطورهاي كهنهنما با آن ادبيات شبه آركاييك متعلق به آينده و جهاني ملموس براي ما متعلق به امروز است. ميفهميم تاريخ در نمايش حركتي معكوس در پيش گرفته و چون جنگ ستارگان به يك جهان شبهگذشته پرتاب شده است. اين ضربهاي مهلك به مخاطبي است كه علي شمس را برگزيده است. مخاطبي كه اين بار به ندانستن متهم ميشود.