نگاهي به نمايش«در انتظار گودو»به كارگرداني حسام لك
حاشيهها و فرسودگيها
محمدحسن خدايي
در انتظار گودو به كارگرداني حسام لك، چندان وفادار به جهان بكتي نيست، اما روح زمانه خود را به خوبي بازتاب ميدهد. بدنهايي فرسوده از فرط به انتظار نشستن كه در گوشه و كنار شهرهاي بزرگ، در آن حاشيههاي برزخي، روزگار ميگذرانند و با حرافيهاي مدام، توهم كنشورزي را در ذهنيت زواليافته خويش ميپرورانند. تجربه حسام لك، البته از اجراي درخشان و طنازانه وحيد رهباني، اجراي عبوس و متفكرانه عليزاد و اجراي شيك و بورژوايي غنيزاده به نوعي متمايز است. اينجا با اجرايي طرف هستيم كه مساله پيرامون و مركز را به امري بحراني تبديل كرده و به لهجهها و قوميتها صدا بخشيده است. ديگر از زبان معيار و رسمي فارسي خبري نيست كه مناسبات مطرودان و محذوفان اين دوره و زمانه را به نمايش گذارد. از اين منظر ميتوان نوعي از دموكراتيزاسيون واقعي را مشاهده كرد به عوض ادعاهاي نه چندان صادقانه، در باب صدا بخشيدن به بيصدايان. از قضا براي مقابله با مركزگرايي جريان تئاتر بايد به قوميتها امكان حضور داد و زبان هيچ يك را بر آن يكي رجحان نداد. بازيگران نمايش كه دانشجوياني هستند از شهرهاي دور و نزديك، به خوبي تنوع و تكثر را به نمايش گذاشته و عدالتمحورانه به دموكراتيزه شدن اجرا ياري رساندهاند.
شخصيتها يادآور انبوه انسانهايي هستند كه در زمانه تفوق منطق مبادله بر تمامي اركان زندگي، همچون پسماند به بيرون و حاشيهها پرتاب شده و هستي خود را باخته و به انتظار گشايش و اندكي رفاهاند. اميدي كه گويا تا زمان نامعلوم به تعويق افتاده و در نهايت موجب خلق بدنهايي فرسوده شده كه جز انتظار كشيدن و حرافي، كاري از آنان برنميآيد. ديگر چندان از آن فلسفيدنهاي مبتذل ولاديمير و استراگون خبري نيست. استفاده از زبانهاي مختلف، آن اندك امكان ارتباط و فهم را هم ناممكن كرده. با اين وجود شخصيتها به شكل وسواسگونهاي به كار حرافي ادامه داده و گاهي با رويكردي بازيگوشانه به زبان، لحظات مفرحي را به نمايش ميگذراند.
به لحاظ اجرايي، تمامي سالن قشقايي تبديل به آن برهوتي شده كه بازيگران در آن به انتظار گودو نشستهاند. گاهي بازيگران به سمت تماشاگران رفته و در كنار آنان قرار گرفته و حس تعليق و انتظار را منتقل ميكنند. دستيار كارگردان به مثابه ميانجي گروه كارگرداني و بازيگران، متن نمايشنامه را در دست گرفته و با نوعي مديريت، روايت دلخواه كارگردان را به پيش ميبرد.
از اين باب حسام لك، هر چند در استفاده از گويشها دموكراتيك عمل ميكند، اما با دستكاري در نمايشنامه بكت و تذكارهاي مدام به بازيگران، سويههايي از اقتدارگرايي را به نمايش ميگذارد. رويكردي كه به هر حال به منطق مناسبات امروزي جامعه نزديك است و نشان از ميل به اقتدار است. به خصوص آن فردي كه جايگاهي
را اشغال كرده.