• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4300 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۱۵ بهمن

قسمت اول؛ نزن سرباز

محمد بلوري

زماني كه جمشيد آموزگار به نخست‌وزيري رسيد، اعلام كرد مي‌خواهد آزادي مطبوعات را تضمين كند. اما داريوش همايون وزير اطلاعات حتي بيش از ساواك به جلوگيري از انتشار آزادانه اطلاعات پرداخت به طوري كه دولت اعلام كرد، مي‌خواهد قانوني را تصويب كند كه آزادي مطبوعات براساس آن محدود شود. مسوولان دولتي در آن زمان از مطبوعات آزاد هراس داشتند زيرا رسانه‌ها همه حوادث و موضوعات را به موازات حركت‌هاي مردم در شهرها و حتي ده‌كوره‌ها مي‌نوشتند و همين امر در گسترش اعتراضات و آگاهي‌رساني درباره تظاهرات‌ها نقش داشت.‌ در اسفند 56 روزنامه‌نگاران نامه 90 امضايي را خطاب به جمشيد آموزگار نوشتند و از فشار و سانسور دولتي انتقاد كردند.

سخن ما اين بود كه در كشور از انتشار مطالبي كه درباره حقايق مملكت است جلوگيري مي‌شود و فضاي ارعاب و وحشت شرايط كار روزنامه‌نگاران را بسيار دشوار كرده است. در اين نامه ما خواستار لغو كامل سانسور و آزادي نويسندگان شديم (در آن زمان عده‌اي از نويسندگان دستگير شده بودند). داريوش همايون نامه‌اي محرمانه‌اي به آموزگار نوشت و خواستار تصفيه كامل مطبوعات و دستگيري امضاكنندگان اين نامه سرگشاده شد. پس از اين نامه دو نفر در روزنامه اطلاعات و سه، چهار نفر در كيهان (كه يكي از آنها من بودم) و چند نفر در مجله‌هاي ديگر ممنوع القلم شدند؛ ساواك اعلام كرد اين افراد نمي‌توانند در مطبوعات كار كنند.

در حالي كه كار ما فقط نوشتن بود و وقتي اين قلم را از ما مي‌گرفتند هيچ كار ديگري نمي‌توانستيم انجام دهيم. اين ممنوع القلمي مدتي ادامه داشت و من هم براي دو ماه از ايران رفتم، با فشاري كه مطبوعاتي‌ها به دولت آوردند اين حكم لغو شد و ما بار ديگر به فضاي رسانه بازگشتيم.

مهرماه 57 در زمان نخست‌وزيري شريف‌امامي، تلاش دوباره‌اي براي محدوديت روزنامه‌ها ايجاد شد. در آن زمان شريف امامي موضوع آشتي ملي را دنبال مي‌كرد و در مقابل تيمسار اويسي فرماندار نظامي اصرار بر سخت‌گيري داشت. هدف اين بود اگر شاه با شريف امامي بتواند آشتي ملي را پيش ببرد، نارضايتي‌ها و درگيري‌ها را جمع كند. آن زمان تظاهرات‌ها ادامه داشت و ما خبرنگاران را بسيج كرده بوديم در خيابان‌ها باشند و درباره رويدادها و درگيري‌ها خبر تهيه كنند.

آمبولانس‌ها آژيركشان در خيابان‌هاي آلوده به دود باروت و گلوله مي‌چرخيدند و مجروحان و كشته شده‌ها را به بيمارستان‌ها و سردخانه‌ها منتقل مي‌كردند. عكاسان و خبرنگاران وقتي از گزارش‌هاي خياباني برمي‌گشتند چشم‌هاي‌شان گريان و دست‌هاي‌شان خوني بود، آنها در حمل مجروحان و انتقال آنها به آمبولانس‌ها كمك مي‌كردند. اوج هيجان انقلاب خبرنگاران را وادار ‌مي‌كرد علاوه بر تهيه عكس و گزارش به مردم كمك كنند.

عكس‌هايي كه روي ميز سردبيري از تهران و شهرهاي مختلف جمع مي‌شد بسيار زياد بود، ما فقط روي عكس‌ها تيتر مي‌زديم و در صفحه‌هاي مختلف آنها را چاپ مي‌كرديم. يادم هست عكسي از شلوغي‌هاي تهران و حوالي دانشگاه تهران داشتيم كه مرا ميخكوب كرد. اوايل شهريورماه بود، جوان دانشجويي به نرده‌هاي دانشگاه تكيه داده بود و دست‌هايش را در مقابل يك سرباز كه تفنگش را روي سينه او نشانه رفته بود بالا برده بود. فرصتي نبود تا بتوانم شرح مفصلي درباره اين عكس بنويسم، تنها تيتر درشتي زدم با عنوان «نزن سرباز». همين تيتر و عكس در صفحه اول چاپ شد، آن روز روزنامه ناياب شد و جامعه را تكان داد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون