نگاهي به كتاب «درياي نزديك»
سارتر يا كامو
بهادر اميرحسيني
«درياي نزديك» كتابي حاوي دو قطعه ادبي از آلبر كاموست. قطعه اول با نام درياي نزديك و ديگري تابستان الجزيره. مترجم در مقدمه كتاب به زيباشناسي دريا و تابستان از منظر كامو اشاره نموده و آن را بسان آرامشي دانسته كه از پس واژگاني چون ابزورد، نيهيليسم و پوچي و تعابير نادرستي كه از آن شده است، برون ميآيد. در كتاب از تصاوير زيادي لابهلاي صفحات استفاده شده و بيش از آنكه مفيد باشد موجب تقطيع متن شده است و حالتي به آن داده كه انگار در حال خوانش يك مجله هستيم. اما آنچه حائز اهميت است و بدان پرداخته شده مقوله اگزيستانسياليسم در انديشه سارتر و كاموست كه به تفاوت اين دو به نقل ازمصاحبه كامو با لويي فوكون تحرير شده است. سپس مترجم به تفكيك اگزيستانسياليسم سارتر و شخصي كردن آن پرداخته است كه باب بحث و نظر را در آن باز ميكند. زيرا كامو را انساني متفكر دانسته نه صاحب ايدئولوژي و نظريه. آنگاه در راستاي اثبات مدعاي خود به مصاحبه كامو در سال 1945 در نفي اگزيستانسياليسم اشاره كرده و به چرايي و نقد كنار هم نهادن او و سارتر در يك قاب ميپردازد. اين مطلب و موضوع را ميتوان با رمان سن عقل سارتر و مقايسه آن با جهان كامو و حتي فردينان سلين بيشتر باز نمود و بررسي كرد. سارتر در سن عقل شخصيتي به نام ماتيو خلق كرد. قصه از اين قرار است كه ماتيو دربهدر به دنبال 4000 هزار فرانك پول است. استيصال، پوچي و درماندگي در سطحي گسترده نشان داده ميشود. ماتيو سراغ برادر ثروتمند خود رفته ولي شرطي براي پرداخت پول ميگذارد كه قابل اجرا توسط ماتيو نيست. اينجا اگزيستانسياليسم سارتر كه الهيات و مذهب در آن نقشي نداشت به فقر و لابه تبديل ميشود تا اثبات كند انسان مسوول انسان است. سارتر دنبال ناجي نيست. فقط با سوالات مدام و اظهار عجز قهرمان هايش لذت ميبرد. سلين برعكس اوست و فقر را به فرصت بدل ميكند. پسر بچه رمان مرگ قسطي سلين در منجلاب فقر دست و پا ميزند اما كم نياورده و دست آخر با عمو ادوارد به آرامش نسبي ميرسد.
اما كامو اگر چه به دنبال ناجي نيست اما راه گريز را بسته نميداند. شخصيتهايي پرسهزن و سرد خلق ميكند ولي تقلاي زيستن و مبارزه با محيط، ژنتيك و وراثت برايش مهم است. مبارزه با سرنوشت محتوم اما بدون عجز و استيصال كه سارتر اينگونه نبود. به همين خاطر مترجم كتاب «درياي نزديك»، اگزيست خواندن كامو را اشتباه قلمداد كرده است. در قطعه اول كتاب با عنوان درياي نزديك ميل به پيدا كردن مفر و پناهي جهت گريز را ميخوانيم. «من در كنار دريا و فقري كه برايم مجلل بود بزرگ شدم؛ سپس دريا را گم كردم و فقري طاقتفرسا يافتم كه در تمام زيب و زيورها برايم خاكستري شدند و رنگ باختند. از آن پس انتظار ميكشم؛ انتظار كشتيهاي عازم خانه، سراي آبها، روشني روز. با تمام نزاكتي كه در چنته دارم. من مثل هر كس ديگري چشماندازها را تحسين ميكنم، با ديگران دست ميدهم. اما به محض اينكه اندكي فلسفه بافي كنم ناسزايم ميگويند» متن نشان از تلاش نويسنده در جهت جداساختن خود از انديشههاي سارتر است. نگاه به چشماندازها و تحسين زندگي در شرايط سخت را خاص خود ميداند و فلسفهبافي و نكوهش مردم طعنهاي است به جهان سارتر.