نسبت جشنواره فجر با نفعِ عموم
علي وراميني
جشنواره فجر را ميتوان به سه بخش تقسيم كرد؛ يكي سازوكارِ انتخاب فيلمها و تقسيم جايزهها، يكي خودِ فيلمها به عنوان پديدهاي هنري يا{نا}هنري و ديگري هم نمايشي (شو) كه در تهران و بهخصوص در پرديسِ اهالي رسانه، با حضور عوامل فيلم، سلبريتيهاي مرتبط و غيرمرتبط رخ ميدهد. از آنجايي كه اين جشنواره توسط دولت و با بودجه عمومي برگزار ميشود؛ بنياديترين پرسش اين است كه نسبت بخشهاي اين جشنواره با مردم و نفع عمومي چيست؟
در اين سالها مشخص شده كه كارگزاران اجراي اين جشنواره نميتوانند مناسبات قدرت، سفارشات و ملاحظات بياندازه را ناديده بگيرند و در انتخاب و داوري كاملا مستقل عمل كنند . بخش ديگرِ اين جشنواره فيلمهايي هستند كه به همت بخش خصوصي، مجريان و بازيگران پولدار، موسسه اوج و ديگر نهادها بههرحال (فارغ از وجود يا عدم وجود جشنواره) ساخته و اكران ميشوند و طبيعي است فيلم مستقلي مانند «آشغالهاي دوستداشتني» كه پشت و پناهي در اين مناسبات ندارد، براي بار ششم هم اصلا به هيات انتخاب نرسد. اينكه اين فيلمها چه نسبتي با اكنونِ جامعه ما و نيازهايش دارند يا اصلا فارغ از دغدغههايشان به عنوان يك اثر هنري چه ارزشي دارند را بايد تكتك مورد بررسي قرار داد و هنگام اكران، هركدام كه قابل بحث باشد را مفصل مورد بررسي قرار گيرند.
اما يكي از مهمترين بخشهاي جشنواره بخش نمايش يا شوآف آن است. بخشي كه بيشترين سود آن را سلبريتيها و سينماگراني كه سوداي مشهور شدن دارند ميبرند و البته بيشترين ضررش را جامعه. در بخش شوآف شما با بازيگراني مواجه هستيد كه در فوتوكالها و هنگام نشست خبري بسيار بهتر بازي ميكنند تا جلوي دوربين. بازيگري ميبينيد كه گمان ميكند «رزا لوكزامبورگ» است و وقتي به او ميگويند «بد بازي كردي»، سريع آن را به توهمش از شأن سياسي- مبارزي كه اصلا ندارد ربط ميدهد و براي اينستاگرام خوراك توليد ميكند، اما همان بازيگر وقتي صحبت از پولهاي كثيف در سينما ميشود از خبرنگاران ميپرسد كه «مگر شما ميدانيد پول رسانهتان از كجا ميآيد؟!» شوآف جشنواره فجر عرصه جلوهگري بازيگراني ميشود كه صحبت از گوشت سگ و وضعيت اقتصادي امروز ايران ميكنند اما در فيلمي بازي ميكنند كه ميلياردها تومان از بودجه بيتالمال خرج آن شده است و همه صاحبنظران بر سر بيارزش بودن آن فيلم اجماع دارند.
در واقع اين بخش از جشنواره فجر تنها به بازتوليد وضعيت مبتذل اينستاگرامي كمك ميكند. بازيگر- مبارزي كه تيپ هر روز حضورش در جشنواره به اندازه درآمد سالانه بسياري از خانوادههاي ايراني است؛ بعد از فوتوكال جشنواره با تيتر «تيپ خفن خانم/ آقاي فلان» ستاره اينستاگرام ميشود، وقتي هم كه تب جشنواره فروكش كند و تب شهوت ديده شدن او نه؛ طرفدار كودك كار، سگها، حق طلاق و... ميشوند. اين تيپ سلبريتيها تنها زماني سكوت و ديده نشدن را ترجيح ميدهند كه مشخص ميشود سرمايهگذار فلان سريال و فيلم كه به آنها دستمزد كلاني پرداخت كرده، تحت پيگرد قضايي است. در بخش شوآف جشنواره شما با بازيگراني مواجه ميشويد كه با دستمزدهاي بسيار بالا نقشهايي بازي ميكنند كه با واقعيت جهان زيستشان بسيار متفاوت است. بازيگران خانمي كه در فيلم نقش زني محجبه را بهعهده دارند و كل فيلم در راستاي ترويج اين پوشش است اما در اكران و نشست خبري با تيپي ظاهر ميشود كه تلويزيون دولتي حتي نميتواند در نمايي عريض با ديگر عوامل او را نشان دهد و...
اينجاست كه جامعه بهحق از هر طرف با تناقض روبهرو ميشود. با اين تناقض كه چطور اين عوامل از بودجه فرهنگي نهادهايي ارتزاق ميكنند كه سالهاست ميخواهند فرهنگ خاصي را غالب كنند و اساسا براي همين هم در عرصه سينمايي وارد شدند و با به كارگرفتن اين بازيگران، كارگردانان، فيلمبرداران و... ميخواهند اين فرهنگ خاص را گسترش بدهند اما در عالم واقع، عوامل، كاملا ضد گفتماني كه خود تبليغ ميكنند و براي تبليغ آن دستمزد گرفتهاند؛ رفتار ميكنند. قطعا جامعه اين رفتارها و در واقع زيست دوگانه را درك ميكند و رفتهرفته به اين نتيجه ميرسد كه انگار هرچيزي جز پول، شهرت و زندگي لاكچري از معنا تهي است. اين هم كاملا نقضِ غرضِ اهداف ابتدايي و اساسا موضوعيت جشنواره فجر است. بهنظر ميرسد فارغ از همه بحثهاي سطحي، جشنواره فجر بعد از اين همهسال بايد با نگاهي رو به پس ببيند كه بر چه مبنايي آغاز شد و امروز كجا ايستاده است؟ آيا خرج اين بودجه كلان، نفعي عمومي دارد يا تنها معدود افرادي از آن بهرهمند ميشوند؟