طالقاني؛ زندگي بين دو انقلاب
سيد جواد ميري
آيتالله طالقاني در سال 1286 يعني يك سال پس از فرمان مشروطه به دنيا آمد و در سال 1358 يك سال پس از انقلاب اسلامي از دنيا رفت. تحليل شخصيت آيتالله طالقاني نيازمند بررسي جريانهايي است كه در طول اين دو انقلاب اتفاق افتاده است. آيتالله طالقاني در كتاب شش جلدي «پرتوي از قرآن» كه بخشي از آن را در دوران زندان خود نوشته است، پرسش بنيادين «براي ساختن جامعه سالم چه بايد بكنيم؟» را به عنوان ايده مطرح كرده و در خلال تفسير آيات تلاش به پاسخگويي دارد. او در جلد اول اين كتاب بحثي را مطرح ميكند مبني بر اينكه تمدن جديد، مدرنيته و بسط تمدن معاصر نوعي ذلالت و ظواهر بيپايهاي است كه سبب شده مردم ايران و جهان اسلام از ريشههاي اصلي تفكر خود غافل شوند. حال اگر ميخواهيم جامعه سالم را پيريزي كنيم، مولفه اصلي آن اقامه قسط است.در دهه 40 و 50 خورشيدي رويكردهاي متفاوتي در جهان اسلام و ايران وجود داشت؛ برخي ليبرالسيم، گروهي كمونيسم از نوع سوسياليستي و دستهاي ماركسيسم و كمونيسيم و اروپايي و.. را راهحل ميدانستند و گروهي ميخواستند به اسلام اوليه برسند و سلفيگري را ترويج ميكردند. طالقاني با همه اين جريانها درگير و در حال گفتوگوي دايم بود.از نگاه او اگر ميخواهيم جامعه سالم داشته باشيم بايد به قرآن برگرديم، طالقاني از يك منظر نوعي پالايش ايدئولوژيها و دوري گزيدن از رويكردهاي قرن بيستم را كه بر جامعه ايران سايه افكنده بود، پيشنهاد ميكرد و از سوي ديگر تلاش داشت با رويكردهاي فلسفي و عرفاني زاويهاي داشته باشد. نكته جالبي در انديشه طالقاني وجود دارد، او از كساني بود كه كتاب «تنبيهالامـ[ و تنزيهالملـ[ في لزوم المشروطيـ[ الدولـ [ المنتخبـ[ لتقليل الظلم علي أفراد الأمـ[ و ترقيـ[المجتمع» مرحوم ناييني را تصحيح و آن را شرح و بسط داد. در اين كتاب ناييني از منظر ديني معتقد است مشروطيت براي كاهش ظلم عليه ملت لازم و در عنوان كتاب واژه «ترقي» را استفاده كرده است. در اين كتاب براي نخستينبار يك عالم شيعي از مفهوم ترقي استفاده ميكند كه يكي از ايدههاي كلان نظام مدرن است. تا پيش از دوران مدرن تمدنهاي بزرگ بر اين باور بودند كه شكل و شمايل جامعه و وضعيت آن عكسبرگرداني از عالم ملكوت است. به اين معنا سلسله مراتب زميني نمودي از اين وضع در آسمان است. در نظام مشيت محور، بحث از اين نيست كه تدبير و تعقل كنيد، مناسبات اجتماعي را به راي بگذاريد و براي ملك و زمين و.. از قوه تدبير استفاده كنيد؛ بلكه اين مشيت الهي در شخص اول مملكت به منصه ظهور ميرسد. در كتاب ناييني براي اولينبار يك روحاني شيعي براي تحول جامعه از مفهوم ترقي استفاده كرد و مولفه انساني را نهتنها براي جامعه لازم دانسته بلكه آن را از لوازم دين برشمرد. طالقاني در سنت انديشگي و فكري در ذيل اين مفهوم قرار ميگرفت ولي از 28 مرداد 32 تا 22 بهمن 57 از سنت فكري مشروطه فاصله گرفت.زماني كه طالقاني از دنياي مدرن سخن ميگويد آن را به ظواهر مدرن تقليل ميدهد. از اين زاويه ما در نگاه او نوعي ضديت با مدرنيته و همان چيزي كه ناييني درباره آن نوشته بود ميبينيم. طالقاني با تحولات دهه 40 و 50 و بنبستي كه ايجاد شد از اين ايده مشروطه دور شد. من فكر ميكنم اين نكتهاي است كه بايد روي آن بيشتر بينديشيم كه بين دو انقلاب چه اتفاقي در جامعه ايران و روحانيون شيعه افتاد كه از آخوند خراساني و آيتالله ناييني كه مشروطه و مدرنيته را از منظر شيعي مفهومپردازي كرده بودند به مشروعه خواهي كه وامدار نگاه متاخر شيخ فضلالله نوري بود نزديكتر شد. گفتمان انقلاب 57 به اين سمت و سو حركت كرد. از اين منظر ميتوان گفت پرداختن به آيتالله طالقاني به عنوان شخصيتي كه تقريبا همزمان با مشروطه به دنيا آمده و در اولين سال پس از انقلاب اسلامي درگذشته است، ضروري است.