سرو دلرباي بوستان فرهنگ ايراني
محمد بقاييماكان
نوروز يكي از آيينهاي برجسته فرهنگ ايراني است. اگر اين فرهنگ را به بوستاني تشبيه كنيم، نوروز سرو دلرباي اين بوستان است كه چشم هر بينندهاي را به خود جلب ميكند. از ميان جشنها و آيينهاي متعددي كه در ايران باستان مرسوم بوده، سه آيين يا سه جشن از بقيه جشنها مهمتر و برجستهتر بودهاند كه به ترتيب زماني عبارتند از: سده كه هوشنگ آن را بنا نهاد، سپس نوروز كه منتسب به جمشيد و بعد مهرگان كه منسوب به فريدون است.
اما در اين ميان چنانكه گفته شد، نوروز تنها آييني است كه با جلال و شوكت بسيار همچنان در ميان ايرانيان جشن گرفته ميشود و اين جشن نه تنها در محدوده جغرافياي كنوني ايران بلكه در سرزمينهايي كه زماني به نام ايران خوانده ميشدند؛ يعني از پشت ديوار چين گرفته تا درياي سياه همچنان كم و بيش اعتبار خود را حفظ كرده و اقوام گوناگون در اين محدوده جغرافيايي هنوز هم به اين جشن پايبند هستند و در آغاز بهار آن را برگزار ميكنند كه گرچه به صورتي نيست كه در ايران برگزار ميشود ولي به هر حال مبين آن است كه تاثير خود را همچنان توانسته در بين مردمي كه در 12 ميليون كيلومتر مربع كه ايران ناميده ميشده، محفوظ دارد.
نوروز به واقع بيهمتا و بينظير است. دليل ماندگاري نوروز را به خلاف آنچه بر اساس انتساب به برخي رويدادهاي تاريخي سدههاي پيشين مربوط ميدانند بايد در ويژگيهاي خاصي دانست كه در اين آيين است و آن اينكه دلها را به هم نزديك ميكند، آدميان را به حركت و پويايي واميدارد، انسان را به دگرانديشي و بازبيني احوال خويش سوق ميدهد، علاوه بر اين قلبها را به هم پيوند ميدهد و همه اينها عاملي است در ماندگاري نوروز. به همين سبب است كه نوروز پيوسته در تاريخ به صورت آييني كه توانست مورد توجه مردم ايران قرار گيرد، موجوديت خود را حفظ كرده است، زيرا با حقيقت و اصل زندگي كه همان نشاط، مهرباني و تحبيب قلبهاست، پيوندي تنگاتنگ دارد.
فراموش نكنيم يكي از عوامل مهم در آيينهاي نوروزي، واداشتن آدميان به شادماني است. نوروز به آدميان ميآموزاند كه با ماتم و مويه نميتوان دنيايي دلانگيز ساخت. از اينروست كه به آنان نهيب ميزند تا از اندوه بر كران بمانند و دل به غم و غصه نسپارند. بنابراين جاي شگفتي نيست اگر نوروز و آيينهاي وابسته به آن از «چهارشنبه سوري» گرفته تا «سيزده به در» كه همه اينها سرشار از شور و نشاط و شادماني هستند، مطبوع طبع خريداران اندوه و فروشندگان غم نباشد و سعي بر آن داشته باشند كه آيينهاي نوروزي را خرافهآميز قلمداد كنند. براي مثال بگويند افروختن آتش و در كنار آن ايستادن و طلب سرزندگي، تلألو و درخشندگي را براي خود و زندگي خودكردن، خرافه است. حال آنكه هر انساني بهطور طبيعي وقتي كنار گلي سرخ قرار ميگيرد، اين تمايل را پيدا ميكند و اين نياز را در خود ميبيند كه همان سرزندگي و نشاط گل را داشته باشد. بنابراين انساني كه ميخواهد مانند آتش حرارت و گرمي و شور و نشاط داشته باشد، طبيعيترين نياز يك انسان است. به علاوه آتش، تجسم نور است و نور لطيفترين عنصري است كه در همه اديان به خداوند تشبيه شده است، به علاوه گذشتن از روي آتش يادآوري و اشارتي است به گذشتن سياوش از آتش و اثبات پاكدامني او.
از آن سو وقتي به مراسم «سيزده به در» توجه ميكنيم، ميبينيم يكي از زيباترين آيينهايي است كه در فرهنگ جهاني وجود دارد. «سيزده به در» به هيچ روي به خرافه و نحسي عدد 13 ربطي ندارد، اين عدد براي ايرانيان عدد مباركي بوده است، زيرا سيزدهم تير كه جشن تيرگان برگزار ميشود، همان روزي است كه آرش با پرتاب تير خود مرز ايران و توران را مشخص ميكند. اين نحسي 13 فرهنگي وارداتي است كه هيچ ربطي به فرهنگ ايراني ندارد . بر اساس قواعد دستور زبان فارسي كه شرح آن مفصل است «سيزده به در» به معناي رفتن به در و دشت است.
متاسفانه تغيير اين روز به نام روز طبيعت كاملا غيركارشناسانه است، زيرا هر روز سال، روز طبيعت است و طبيعت تنها گل و سبزه و گياه نيست، كويرها، قلههاي كوهها و همه جهان طبيعت هستند. بنابراين به نظر ميرسد همانطور كه بسياري از نامهاي تغيير يافته پس از سال 57 به نام اصلي برگشت، بهتر است كه نام فرحانگيز سيزده به در در تقويم رسمي كشور به نام اصلي خود بازگردد، زيرا هيچكس چنين روزي را به نام روز طبيعت نميخواند و از پير و جوان سيزدهم فروردين را به نام سيزده به در ميشناسند و بر زبان ميآورند.