تاملي در آستانه بهار
سيدجواد ميري
سال ۱۳۹۷ با تمام سختيهايش رو به پايان است. به شخصه افق روشني براي سال آتي نميبينم ولي اين بدين معنا نيست كه من بدبينم يا نااميد به آينده ايران.
از قضا من انساني خوشبين به آينده هستم و همواره در شدائد احساس اميدواري ميكنم ولي «بيافقي»اي كه من از آن بيمناكم ربط عميقي با بيتدبيري دارد كه بر جامعه ايراني سايه افكنده و موجب شده است سال پيش رو چنان دهشتناك به نظر آيد كانه ما اسير تقديرات و جبريات روزگار هستيم و هيچ فعلي يا كنشي قادر به تغيير احوال ما نيست.
اما واقعيت اين است كه اگر ما سياست را عرصه تحميل خواستههاي حداكثري نبينيم بل آن را تبديل به هنر ساختن وفاق و رضايت بين گروههاي مختلف كنيم، آنگاه امكان اصلاح روشهاي آسيبزا فراهم خواهد شد و روح اجماع بر جامعه سايه خواهد افكند.
آنچه امروز باعث نااميدي در بين مردم شده است بيتدبيري نظام يافته و اصرار بر روشهاي منسوخ در نسبت قدرت و مردم است كه روز به روز احساس بدبيني را افزايش ميدهد.
اما انسان به مثابه موجودي كه بخشي از طبيعت است با نظر به تغيير فصول ميتواند به نكته مهمي در اين تحولات دست يابد و آن، امكان تحول در بينش است كه در «نسبتها» قابل تعريف است: نسبت انسان با خود، نسبت انسان با ديگري، نسبت انسان با طبيعت، نسبت انسان با جامعه و نسبت انسان با قدرت و بسياري نسبتهاي ديگر.
به سخن ديگر ما چگونه ميتوانيم آينده را به نحو عميقي متحول كنيم تا زندگي اميدوارانهتري داشته باشيم؟ به نظرم هر چقدر جامعه به سمت بسط اختيار انساني برود، آنگاه امكان رشد اجتماعي و انساني بيشتر خواهد شد و اين خود به حس اميدواري انسان دامن خواهد زد.
براي رسيدن به چنين مستوايي از شعور ما نيازمند متحول كردن «نسبتهاي» خود هستيم و پايان سال به مثابه نمادي از انتهاي يك مسير به ما امكان اين تامل و تحول را ميدهد.
سال ۱۳۹۸ سالي است كه مديران ايراني به بيشترين تحول نيازمند هستند زيرا سايه سنگين سياست بر جامعه افتاده است و نتيجه سياستورزي آنان در اين سالها اكنون
ماست.
حال وقت آن رسيده است كه در پختگي خويش همان قدر كه به امنيت انديشيدهاند زين پس به انسان و اختيار و بسط اختيارش بينديشند تا او بتواند سيد و سرور حيات خويش باشد.
هنگامي كه تحول در طبيعت سخت را مشاهده ميكنم آنگاه به امكان تحول در جامعه انساني بسيار اميدوار ميشوم و آرزو ميكنم كه در بهار ۱۳۹۸ ايراني مهربانتر، ثروتمندتر، قويتر، بيفقيرتر و پر رفاهتر داشته باشيم. البته اين مهم دست تقدير نيست بل تدبير ما را ميطلبد تا از ظرفيتهاي مديريتي كشور مبتني بر شايسته سالاري و نه خويشاوندسالاري بهره بگيريم. سخن آخر اينكه، حال كه بسياري در جهان تصميم گرفتهاند عرصه را بر ايرانيان تنگ كنند ما نيز بايد به حافظ اقتدا كنيم:
اگر غم لشكر انگيزد كه خون عاشقان ريزد
من و ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم