درس جغرافيا و خوزستاني كه بايد مالامال از آب ميبود
سينا قنبرپور
زماني كه دانشآموز بودم، هيچگاه فكر نميكردم بعدها از جغرافيا و آموزههايش خوشم بيايد. خيلي از آن چيزهايي كه در كتاب درسي آمده بود با محل زندگي ما يعني «اهواز» همخواني نداشت به اين معنا كليات جغرافيا را ميخوانديم و نهايتا از خوزستان جلگه بودنش را ميفهميديم. خيلي وقتها هم برايم اين سوال پيش ميآمد كه ما در اهواز كوه نداريم ولي در مسير اهواز به بهبهان يا اهواز به مسجدسليمان كوه داريم و چرا منطقه كوهستاني محسوب نميشويم. از اين خيالات كودكانه كه بگذريم، وقوع جنگ تحميلي تا سال 1367 رفت و آمد به آبادان و خرمشهر را مختل كرده بود. تصويري از روزهاي كودكي داشتم كه وقتي داشتيم به آبادان ميرسيديم تا به خانه اقوام سر بزنيم، دو طرف جاده آب بود و برايم هميشه سوال اين بود كه چرا درس جغرافيا از اين ويژگي منطقه ما خالي از هر اطلاعاتي بود. دوست داشتم جنگ تمام شود تا بتوانم دوباره آبادان و خرمشهر را ببينم و بفهمم آن تصوير كودكي چه بوده است. جنگ خيلي به درازا كشيد ولي يكبار در يكي از فيلمهاي خانوادگي كه با دوربينهاي 8ميليمتري آن زمان گرفته شده بود و با پروژكتور بايد پخش ميشد، ديدم كه آن تصوير كودكانه از مسير اهواز- آبادان درست در ذهنم نقش بسته بوده و دو طرف جاده آب وجود داشته؛ عصباني از درس جغرافيا كه ما در منطقهمان چنين دريايي داريم پس چرا هيچ جاي كتابهايمان چيزي در اين باره ننوشته بودند. حتي سال دوم دبيرستان هم كه جغرافياي منطقه خودمان را ميخوانديم اين قدري مطلب كاربردي نداشت كه جذب آن شوم. اما رفتهرفته اهميت جغرافيا و فهميدن آن را در مسائلي ديگر از جمله فهم تاريخ يافتم. تازه بعد از دبيرستان بود كه جغرافيا خواندنم شروع شد. جنگ هم تمام شده بود و چندباري فرصت شد برويم آبادان و خرمشهر. چه از اهواز به خرمشهر برويد كه رودخانه كارون جانب چپ شما ميخرامد، سمت راست را آب فراگرفته بود و چه وقتي از اهواز به آبادان ميرويد سمت چپ كارون است ولي طرف چپ را آب فراگرفته. باز هم جاي تعريف اين منطقه آبگير خالي بود چون منطق چشمها و آنچه ميديد، ميگفت اين آبها ربطي به كارون ندارد. اين دو، دو تالاب بسيار مهم خوزستان بودند؛ «تالاب شادگان» و «هورالعظيم». وقتي در اواسط دهه 80 خبر آمد كه ميدان نفتي جديدي در خوزستان كشف شده كه ميخواهند حفاري در آن را آغاز كنند يكي از همكارانم كه متخصص محيط زيست بود در واكنش به آن خبر گفت: «بايد فاتحه هورالعظيم را بخوانيم چون هور را خشك ميكنند تا دكل بزنند. آنها حاضر نيستند تاسيسات دريايي بياورند در هورالعظيم مستقر كنند و عملا آنجا را خشك ميكنند.» اين حرف ديري نپاييد كه توسط دولت نهم و دهم عملي شد و تا ما بفهميم هورالعظيم خشك بشود يعني چه، سر و كله «ريزگرد»ها پيدا شد. تا باور كنيم «ريزگرد» پديدهاي ناشي از دستكاريهاي انساني در طبيعت است سالهاي 86 و 87 را پشت سر گذاشته بوديم. از سوي ديگر «كارون» روز به روز از نفس ميافتاد. حالا ديگر در شغلمان، روزنامهنگاري، درگير موضوعات محيط زيستي و آب شده بوديم و بايد بيشتر و بيشتر جغرافيا ميدانستيم و مرتب احوال تالابها و رودخانهها را ميپرسيديم. در اين سالها مخصوصا در تعطيلات نوروز سفر نوروزيمان خوزستان و اهواز بود و سري هم به آبادان و خرمشهر ميزديم و هر بار تجديد بيعت با «كارون» به عنوان كسي كه در جوار اين رودخانه مهم به دنيا آمده غمناكتر از اين نبود كه كوچك و كوچكتر شدن عرض كارون را ببينيم و در جاده منتهي به خرمشهر و آبادان آن درياي پر آب كه ديگر ميدانستم تالابهاي مهمي هستند را نبينيم. اين روزها كه بهار 98 با سيل ويرانگر و خانمانبراندازي مواجه شدهايم، ديدن عكسهاي سيل از يكسو و تهيه گزارش ميداني از سوي ديگر برايم دلخراش است. اما ديدن عكسهاي هوايي از خوزستان، از هورالعظيم و زمينهاي اطراف كارون تا تالاب شادگان ته دلم را شاد كرده است. خوب است كه بلا به مال بزند و به جان نزند. خوب است كه طبيعت برخلاف ما به فكر احياي خودش است و خوزستان را بار ديگر مالامال از آب كرده است. دستكم حالا اگر دانشآموزي در كتاب جغرافيا بخواند كه خوزستان پرآبترين منطقه ايران است برايش تعجببرانگيز نيست و نميپرسد: «كو آب؟». بحران را ميتوان مديريت كرد و پشت سر گذاشت. اما بيآبي، خشكسالي و تغيير اقليم را به اين راحتيها نميتوان. طبيعت عزيز، ممنونيم كه خودت، خودت را احيا كردي تا ما باز هم خوزستان را مالامال از آب ببينيم.