نگاهي به يك نمايش ايراني كه در امريكا به صحنه رفت
آبادان در واشينگتن
ناهيد احمديان
نمايش «گشته گم در ميان موج دريا»، اقتباسي از «ماهي» شنبه 27 آوريل 2019، (هفتم ارديبهشت 1398) به كارگرداني نيكو ممدوحي و نويسندگي كيومرث حائري در آرينا استيج در واشينگتن ديسي اجرا رفت. اين كار كه در شب اجرا پذيراي تماشاگران ايراني و غيرايراني بسياري بود، به گوشهاي از زندگي مردم آبادان در دوران تاريخي رشد و توسعه صنعت نفت در اين شهر ميپرداخت، برههاي تاريخي با تغييرات كلان سياسي و اقتصادي كه طي چند دهه آبادان را تبديل به يكي از مدرنترين، مهاجرپذيرترين و چندفرهنگيترين شهرهاي خاورميانه كرد و نامش را بر سر زبانها انداخت. نمايش تلاش كرده بود با ارايه برشي از اين برهه تاثيرات تغييرات فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي اين دوران را بر مردمان آبادان به تماشا بگذارد. نمايش به زبان فارسي با زيرنويس انگليسي و توسط گروه ايراني «آلما» به صحنه رفت. آنچه در ادامه ميخوانيد، نقدي بر اين اجراست.
نمايش مجموعهاي از قابهايي سيال و لغزان است: تكههايي از سرگذشت ساكنان آبادان در دهه چهل خورشيدي. داستان، به شرح حال مردم آبادان در برههاي كه سرنوشت نخلها و چاههاي نفتشان با هم گره خورده، ميپردازد. روايت نمايش و تلفيق صحنهها يادآور چندگونگي فرهنگي، طبقاتي و اجتماعي مردمان اين ديار در آن زمان است- بوميان از يكي از كمتوسعه يافتهترين مناطق ايران طي چند دهه كوتاه با گذر از استعمار، مدرنيته، آموزش و مهاجرت تبديل به جامعهاي چندمليتي، با معيارهايي فرابومي ميشوند و در اين مسير تلاش ميكنند با انطباق يا طغيان در بستر اين تغييرات، بقاي خود را دوام بخشند. از بهروزي كه تمام عمر پاي از آبادان بيرون نگذاشته و يك شبه سر از لندن در ميآورد تا جاسمي كه تنها خواهرش را ترك ميكند تا در سوداي زندگي بهتري ساكن كويت شود، از آقاي عندليبي كه به قهر طبيعت از رفتن به اروپا باز ميماند و با خيالات و فانتزيهاي خودش از لندن، گذشتهاي ميسازد كه در آن زندگي ميكند تا دايي جان زورخانهاي با مرامي كه به جبر روزگار آبدارچي شركتي چندمليتي ميشود و بلهگوي اوامر خانم منشي، همه آينهداران نبردي جانانه بين سنت و مدرنيته در شهري ميشوند كه آستانگيهاي تلخ و شيريني را تجربه ميكند. شخصيتها از گذشته ميگويند و از امروز و گاهي اين دو همزمان اتفاق ميافتند. در اين نمايش با صحنههايي مواجه هستيم كه صرفا بر ديالوگ استوارند و زمان حال، آنهايي كه صرفا بر مونولوگي قصهگو ميچرخند و روايتي از گذشتهاند و آنهايي كه حال را به گذشته پيوند ميزنند، تركيبي كه گاهي با همراه شدن با موسيقياي كه پيشينهاي فرهنگي و خاطرهاي ديرپا در حافظه تاريخي اهالي خوزستان دارد، قويتر شده و به حسي از نوستالژي دامن ميزند. صحنههايي كه پيوند گذشته و حال را تجربه ميكنند، مونولوگي از گذشته را با كنشي از امروز همراه ميكنند و آن را به اجراي بازيگران در پس صحنه پيوند ميزنند. اين صحنهها معمولا موضع مسلط و منظري گسترده را پديد ميآورند و مانند زيرساختهايي ارتباطي، با پيوند همه تكههاي نمايش را در سيري منطقي انسجام آنها را تضمين ميكنند. انسجام پيرنگ داستان يا بازيها اما خطي نيست. نوعي كاركرد سه بعدي در جريان است و براي آنكه وحدت انداموار آن و ارتباط صحنهها با هم معلوم شود بايد آنها را از بالا و در شمايي شبكهاي (فضايي) به تماشا نشست.
گشته گم در ميان موج دريا، داستان ديروز مردم آبادان است و داستان تماشاگران امروز آن. ماجراي گذر است از گذشتهاي به آيندهاي، از جايي به جايي دورتر با همه احساسات انساني دخيل در آن. به اشتراك گذاشتن اين تجربهها، يادها، خاطرات و بازگويي آن نهتنها لذتبخش كه ضروري است. در جامعه چندفرهنگي امروز امريكا، جامعهاي كه داستان گفتن و شنيدن بخش مهمي از ديده شدن و فهميده شدن است، بايد داستانها را گفت و شنيد. اين تنها راه صلح است. نمايش گشته گم در ميان موج دريا شروع و قدمي بزرگ در اين راه است و در نوع خود، در سال شرقي امريكا منحصربهفرد. اجرايي به زبان فارسي با داستاني كه تاريخ و هويت مردم آن را در زماني كه روزگار دشواري براي ايرانيان است به تماشا ميگذارد. گشته گم... گامي بزرگ به سوي صلح است، به سوي فهميدن و فهميده شدن.