• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4369 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۲۸ ارديبهشت

نگاهي به كاركردهاي ادبيات بومي

تفاوت‌هاي زمان و مكان و زبان

حسين آتش‌پرور

 

 

مفهومي كه به نام ادبيات بومي در جامعه ادبي ما مرسوم شده، معمولا به داستان‌هايي گفته مي‌شود كه در مناطق غيرمركز(شهرستان‌ها و روستاها) اتفاق مي‌افتد و دو شاخصه اصلي؛ يعني زبان بومي و مكان بومي در آن به چشم مي‌آيد.

ادبيات بومي مثل هر پديده ديگر نسبي است و بايد ببينيم كه در كجا ايستاده‌ايم و به ادبيات نگاه مي‌كنيم. آيا نوشتن به زبان‌هاي تركي، كردي، بلوچي، تركمني، گيلكي و... خلق ادبيات بومي است. بومي نسبت به كجا؟ نسبت به زبان رسمي و پايتخت؟ در اين صورت آيا نوشتن با زبان رسمي براي جهان ادبيات بومي به حساب نخواهد آمد؟ آنچنان كه ادبيات كشورهاي هند، روسيه، اروپا، امريكا و امريكاي لاتين براي ما ادبيات بومي است.

از طرفي با آوردن چند واژه محلي و روستايي و نام بردن از اسم چند كوچه و خيابان نمي‌شود ادعا كرد كه ما ادبيات بومي خلق كرده‌ايم. از اينها گذشته مگر ادبيات بومي بر ديگر ادبيات چه برتري دارد؟ به اعتقاد من داستاني كه در تهران و با زبان رسمي هم خلق مي‌شود، مي‌توانيم آن را ادبيات بومي به حساب آوريم و داستان‌هايي كه در شهرستان‌ها اتفاق مي‌افتد، بومي نباشد.

آيا داش آكل يك داستان بومي هست يا نيست؟ شاهنامه براي زبان رسمي و ادبيات جهان چه وضعي دارد؟ آيا اشعار نيما كه اغلب در آنها از زبان محلي استفاده شده، ادبيات بومي به حساب مي‌آيد يا نه؟

تمام اينها براي من سوال است.

من وقتي مي‌نويسم به دنبال اين نيستم كه ادبيات بومي يا غيربومي خلق كنم. من «خودم» را مي‌نويسم و خودم هم در يك جايي راه مي‌روم و يك زباني دارم. وقتي كه «خودم» را نوشتم «تو» هم نوشته مي‌شوي «او» هم نوشته مي‌شود و آن وقت «ما» نوشته خواهيم شد. بايد توجه داشته باشيم كه با جابه‌جايي فرهنگ‌ها، مركز ثقل داستان بومي هم به هم مي‌ريزد. زبان مرتب دگرگون و نوزايي و جابه‌جا مي‌شود. سرزمين‌ها مدام تغيير مي‌كنند. خوب است كه چشم ما تنبلي نكند و خود را به اين جابه‌جايي‌ها عادت بدهد و داستان‌نويس اين هوشياري را داشته باشد كه به دام تعاريف كليشه نيفتد و از هر پديده‌اي تعريف تازه و خلاقه‌اي ارايه دهد.

اجازه دهيد با يك مثال نظراتم را روشن‌تر كنم:

مشهدي كه من 50 سال در آن زندگي مي‌كنم به علت اينكه يك شهر مهم مذهبي است به يكي از مهاجرپذير‌ترين شهرهاي كشور تبديل شده و از همين ديدگاه جمعيت شناوري دارد و مرتب اين جمعيت جابه‌جا مي‌شود. اين جابه‌جايي فرهنگ، زبان و رفتار خود را به جا مي‌گذارد و برمي‌دارد. درست است كه همه با زبان فارسي حرف مي‌زنيم اما گويش‌ها و واژگان هر منطقه متفاوت است. در اين بوم يك نوع زبان نداريم؛ هر نقطه شهر براي خودش يك بوم است و زباني دارد كه با ديگر قسمت‌ها محسوس و غيرمحسوس متفاوت است. در يك قسمت شهر واژگاني به‌ كار برده مي‌شود كه در منطقه ديگر استفاده كه نمي‌شود هيچ، نامفهوم و غريب هم است.

اين يك مساله. مورد ديگر اينكه در بين نسل‌ها همزبان، فرهنگ و رفتار متفاوت است؛ فرزند من و نسل او زباني دارد كه با زبان من فرق مي‌كند و من هم زباني دارم و از واژگاني استفاده مي‌كنم كه با پدرم متفاوت است. نه كه زبان هم را متوجه نشويم، مي‌شويم منتها هر نسل، هر قوم و هر جغرافي در اين شهر مشترك اصطلاحاتي به‌ كار مي‌برد كه خاص خود و تجربه‌هاي خاص خودش است كه ريشه‌هاي متفاوتي دارد. ويژگي‌هاي زباني هر كدام از ما چه در نسل و چه در جغرافياي اين شهر، ويژگي‌هاي زيستي اجتماعي و شخصيتي و فردي او را نشان مي‌دهد. اينها را بايد يك نويسنده ببيند در صورتي كه در ادبيات ما نه تنها ديده نمي‌شود كه زمان و مكان ما هم ديده نمي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون