موبايل بيگناه است!
محسن آزموده
يك تصوير آشنا در اين روزها: در جمعي خانوادگي يا دوستان تقريبا سر همه در گوشي موبايل است و هر كس يك گوشي هوشمند
در دست دارد و با آن ور ميرود، با انگشتهايش، تند و تند، صفحه موبايل را لمس ميكند، گاهي خوشحال ميشود، زماني اخم ميكند و هنگامي ناراحت ميشود. گهگاهي يكي سرش را بالا ميآورد و جملهاي ميگويد يا در جواب كسي كه روبهرويش ايستاده، سري تكان ميدهد و باز سرش را در گوشي فرو ميبرد. در اين ميان ناگهان كاسه صبر يك نفر لبريز ميشود و زبان به اعتراض ميگشايد و داد و هوار كه «اي بابا، بسه، بذاريد كنار اين گوشيهاي لعنتي رو! يه كم به همديگه توجه كنيم! ناسلامتي اومديم معاشرت كنيم، اينكه نشد، همهش گوشيبازي» و در ادامه: «يادش بهخير، قديمها كه اين گوشيها و موبايلها نبود، چه صميميتي بود! همه دور هم مينشستيم و به جاي ور رفتن با گوشي، با هم صحبت ميكرديم و ميگفتيم و ميخنديديم، حالا همه به جاي مصاحبت با هم، كلهشون تو گوشيشونه»، درنهايت هم يك پيشنهاد به نظر عملي و راهگشا: «بذاريد كنار گوشيها رو! ديگه هيچكس حق نداره دست به گوشياش بزنه تا وقت رفتن.» مخاطبان هم كه در برابر اين خطابه غرا و كوبنده خلع سلاح شدهاند، سرافكنده و در ضمن با نارضايتي آشكار، گوشيها را كنار ميگذارند و به معاشرت با يكديگر ميپردازند و صد البته هر از گاهي، با حسرت و دريغ نگاهي به روشن شدنها يا «دينگ»هاي گاه و بيگاه گوشي موبايلشان توجه ميكنند و يواشكي و دور از چشم ديگران، سعي ميكنند از پيام جديدي كه آمده سر در آورند. جالب است كه اين حالت هم ديري نميپايد و يك ساعت بعد، باز همان آش و همان كاسه!
اما به فرض كه مشكلي باشد، مشكل از كجاست؟ آيا گوينده فرضي قصه ما درست ميگويد و در گذشته صميميت و حضور در ميان آدمها بيشتر از روزگار ما بود؟ آيا مشكل از گوشيهاي موبايل هوشمند و فراگير شدن استفاده از آنهاست، يعني آيا مساله صرفا به اين بازميگردد كه در روزگار ما استفاده از اينترنت و شبكههاي اجتماعي چنين دسترسپذير شدهاند؟ و درنهايت يك سوال مهمتر و جديتر: آيا اصولا روابط و مناسبات مجازي در مقايسه با ارتباطات حضوري و بدنمند، ارجحيت دارند؟
به نظر ميرسد هر سه پرسش بالا بحثبرانگيز و پاسخهاي گوينده ما به آنها، مناقشهبرانگيز است. يعني اولا به سادگي نميتوان حكم به اين داد كه در گذشته صميميت و رفاقت ميان آدمها بيشتر بود و اين فرض، بيشتر شبيه عمده قضاوتهاي نوستالژيك و گذشتهگرايي است كه تصويري غيرواقعي و خيالي و آرماني از «گذشته طلايي» ترسيم ميكنند و نواقص و كاستيهاي آن را فراموش ميكنند. براي اثبات اين ادعا كافي است يك موقعيت فرضي ديگر را درنظر گيريم: فرض كنيد امكان سفر در زمان را داشتيد و ميتوانستيد با خودتان مشتي گوشي تلفن همراه هوشمند را (البته به همراه اينترنت و...) به يكي از جمعهاي خانوادگي 50 سال پيش ببريد. آيا فكر ميكنيد آدمهاي آن محفل انس و الفت قديمي از اين ابزار شگفتانگيز استقبال نميكردند و مختارانه آن را كنار ميگذاشتند و مسحور امكانات جديد و جذاب آن نميشدند؟
همين مثال احتمالا فرض دوم گوينده ما را زيرسوال ميبرد، يعني اينكه مشكل سرد شدن روابط انساني حضوري، تقصير موبايل و فنآوري جديد است. اگر اصلا و در پرتو پرسشگري حاضر بتوانيم به سادگي آن را مشكل تلقي كنيم، يعني چنين نيست كه موبايل و شبكههاي اجتماعي و ملحقات آنها موجب دور شدن حضوري آدمها از يكديگر شده است. به عبارت ديگر، به نظر ميرسد ملالتباري و كسلكنندگي روابط حضوري، نه فقط هميشگي بوده و هست، بلكه علت آن احتمالا در خود اين مناسبات است و عنصر جديدي به اسم فنآوري جديد آن را آشكار كرده است.
درنهايت هم اينكه فنآوري جديد، نه فقط پديدآورنده اين ملالت كه پاسخي در خور براي رهايي از آن است. به عبارت ديگر، موبايل هوشمند و اينترنت و شبكههاي اجتماعي جديد، امكانهاي تازهاي براي ارتباطاتي جذابتر، مختارانهتر و آگاهانهتر دراختيار ما گذاشتهاند. اين سخن به معناي نفي كاستيهاي اين ابزار جديد يا انكار مزيتهاي روابط حضوري نيست، بلكه صرفا تاكيدي بر اين ادعاست كه اگر در روابط حضوري سردي و دلزدگي وجود دارد، به سادگي گناه را به گردن گوشي موبايل و اينترنت نيندازيم. وگرنه كدام عاشق و معشوق راستيني را ميشناسيد كه در محفل انسشان، سر در گوشي موبايل كرده باشند و به يكديگر بيتوجهي كنند؟